رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

289

این عکسا رو امروز گرفتم .  با اینکه روی زمین پر از برگهای زرده ولی هنوز همه جای جنگل کامل پاییز نشده . کیفیت عکسا زیاد جالب نیست .

 

عکس 1

عکس 2

عکس 3

288

من خیلی آدم بی فرهنگی هستم ، وقتی یه نوشته ای رو می خونم که خیلی لذت می برم فورا میگم " کثافت ِ نجس چقدر قشنگ نوشت "

287

دورتر....
اینجا
حوالی خوشه گندم از داس افتاده‌ای
من بودم که می‌خواندم
با تک بال پوسیده‌ام
دورتر....
اینجا
پشت نه صدائی دیگر
قطعا روزی صدایم را خواهی شنید!
روزی که نه صدا اهمیت دارد
و نه روز!

                                                      (حسین پناهی)

286

یکی از درسهایی که من فوق العاده بهش علاقه داشتم و برخلاف خیلی از بچه ها هیچ مشکلی باهاش نداشتم هندسه اونم از نوع هندسه فضایی بود . همیشه عاشق خوندن و تحلیل و تفسیر هندسه فضایی بودم. میخوام یه کتاب توی این زمینه بخرم و خودم کلی باهاش مشغول کنم . به فیزیک هم خیلی علاقه داشتم . دبیرستان که بودم همیشه عاشق درسهای فیزیک و هندسه و حسابان (ریاضی سال سوم دبیرستان) بودم.

285

با صدای هایده بخوانید لطفا

 

" سلام سلام

همگی سلام

ای زندگی سلام  ... "

284

این چند روزه نه حوصله اینو داشتم که برم لباس بخرم نه اینکه امشب رفتم عروسی دوستم. یه جورایی دلم می خواست برم ولی هر جور با خودم کلنجار رفتم دیدم حوصله مراسم و شلوغی رو ندارم ، فکر کنم از دستم ناراحت بشه .

چرا یه دفعه من اینجوری شدم ...

فرض کنید سیاسی

وردپرس جای کثیفیه. هر وقت وارد پیشخوان میشی نصف بیشتر مطالب، موضوعات تکراری هستن که مربوط میشه به سیاهی و بدبختی اکثرا ساختگی. من که کاملا مطمئن شدم لیست وبلاگهای بروز شده ای که هر لحظه میده کاملا الکیه چون امکان نداره که توش یه سری مطالب تکراری در مورد موضوعات تکراری سیاسی نباشه. دیگه فوق فوقش خلاصه میشه به عکسهای چند تا خواننده و بازیگر هالیوودی که به طرز عجیبی همیشه یه پای ثابته وردپرسه. خلاصه می کنم چون خیلی حوصله این حرفا رو ندارم ، ما جهان سومی هستیم ما رو اینجوری بار آوردن که جهان سومی باشیم. حتی سیاست ما هم جهان سومی هستش. هنوز معنی دموکراسی و کار حزبی و سیاسی رو یاد نگرفتیم. از نظر ما کار سیاسی یعنی اینکه به هم دیگه بد و بیراه بگیم و چون اون یکی اون طرفیه پس باهاش دشمن خونی باشیم. منظورم جریان خاصی نیست من همه رو میگم.همه همین جوری هستن همه یاد گرفتن فقط همدیگه رو متحم کنن. توی وردپرس همه دوست دارن امریکا به ایران حمله کنه یا اینکه ایران یه کشور آفریقایی عقب مونده باشه چون فکر می کنن این یعنی کار سیاسی کردن. اونجا همیشه صحبت از بدبختی و گرفتاریه حتی یه دونه مطلب مثبت و امیدوار کننده هم نیست چون سیاست ما به معنای واقعی جهان سومیه ، هر کس هم که بیشتر حرفای مسخره و تندرو بزنه محبوب تره . کلا وردپرس جای کثیفیه من که دیگه حالم از این همه مطالب تکراری و سیاه به هم خورده .

282

دیشب آخرای شب یه فیلم رو نصفه نیمه دیدم بعضی جاهاشو هی جلو می زدم اصلا حوصله هیچی رو نداشتم .بعدشم یه گشتی توی نت زدم و رفتم بخوابم. یهو یه استرس عجیبی افتاد به جونم که نمی دونستم چیکار کنم. هر چی خودمو به بیخیالی زدم دیدم نمیشه اصلا تمومی نداشت. همه چیزای بد می یومد توی ذهنم حتی به مرگ هم فکر کردم. Mp3 پلیرم رو گذاشتم توی گوشم و به یاد خیلی وقت پیش رفتم که نشسته بخوابم. من چند دفعه تجربه ش رو داشتم. پارسال اردیبهشت اینا بود که چند شب اصلا نمی تونستم بخوابم واسه همین وقتی سعی کردم نشسته بخوابم دیدم آرامش بیشتری دارم. خیلی گرمم شده بود همه در و پنجره ها رو باز کردم داشت بارون می یومد باد خیلی خنکی هم در جریان بود . دلم می خواست یه نفر صورتم رو لمس کنه دلم می خواست یه نور ملایم توی اتاق باشه که رنگش هی عوض بشه دلم یه موسیقی ملایم هم می خواست دیشب اولین باری بود که حتی حوصله شنیدن صدای مهستی رو هم نداشتم . دیگه آخرین باری که ساعت رو دیدم 4:15 بود ، بعدش فکر کنم خوابم برد.

281

همه آدمها یه بخش تنهایی دارن که اصلا ربطی به اینکه چقدر آدم  دورو برشون هست نداره ، به دوست و همسر و اینا هم ربطی نداره .  بعضی ها شانس اینو دارن که یه کسی رو برای این بخش تنهاشون داشته باشن ولی بعضیها هیچوقت نمی تونن اینو پیدا کنن.

280

غریب آمدی و آشنا رفتی
اما من که خوب می‌شناسَمَت ری‌را
من بارها
تو را بارها در انتهای رویایی غریب دیده بودم
تو را در خانه، در خوابِ آب، در خیابان
در انعکاسِ‌ رُخسارِ دختران ماه
در صفِ خاموشِ مردمان، اتوبوس، ایستگاه و
سایه‌سارِ مه‌آلود آسمان

چه احترام غریبی دارد این خواب، این خاطره، این هم دیده که دریا …
تمامِ این سالها همیشه کسی از من سراغِ تو را می‌گرفت
تو نشانیِ من بودی و من نشانیِ تو
گفتی بنویس
من شمال زاده شدم
اما تمامِ دریاهای جنوب را من گریسته‌ام

راهِ دورِ تهران آیا
همیشه از ترانه و آوازِ ما تهی خواهد ماند؟
حوصله کن ری‌را
خواهیم رفت
اما خاطرت باشد
همیشه این تویی که می‌روی
همیشه این منم که می‌مانم

                                                      (سیدعلی صالحی)

279

امروز یه کاری کردم که خودم از خودم بدم اومد.

278

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش   

کی روی؟ره ز که پرسی؟چه کنی؟چون باشی؟

277

وقتی 15 دقیقه اول انیمیشن Up (2009)   رو دیدم دلم می خواست گریه کنم. تاحالا هیچوقت اینقدر از احساسی که داشتم مطمئن نبودم،مطمئنم که دلم می خواست گریه کنم.

276

امشب کشف کردم موقعهایی که عصبی میشم دلم می خواد هی یه چیزی بخورم.

275

دلت می خواد بدونی من چه جوری می بوسمت ؟

274

جا مانده است
چیزی جایی
که هیچ گاه دیگر
هیچ چیز
جایش را پر نخواهد کرد
نه موهای سیاه و
نه دندانهای سفید

                                 (حسین پناهی)