اگه موقعیتشو داشتم یعنی خیلی دوست داشتم یه مغازه می زدم که توش فقط دوربین دیجیتال باشه و یه ال سی دی بزرگ می ذاشتم و تموم عکسهایی که می گرفتم رو نشون می دادم ، یه ال سی دی بزرگ طوری که هر کسی وارد مغازه شد توجهش به اون عکسها جلب بشه.
بوی "اردی بهشـــــــــت" می آید ، بهشت .
- "دوباره اردیبهشت به دیدنت می آیم" ، چه خیال مسخره ای .
بعد از مدتها می خواستم برم یه مسافرت کوچولو که اونم جور نشد. حیف شد ، خیلی از این یکنواختی خسته شدم.
ازدواج ، رابطه جنسی ، عشق و عاشقی ، دوستی با جنس مخالف و حالا هر چه که اسمش را می گذارید و هر چه که به اینها ربط دارند چه در قالب انسانی و چه حیوانی نشان از نوعی ضعف هستند. یعنی شما موجودی ضعیف هستید و ضعفی در وجود شماست که قادر نیستید تنها باشید. اینها همه اش نشانی از نوعی نیاز است و اینکه شما باید همیشه وابسته باشید. وابسته به شخصی دیگر چون به تنهایی قادر نیستید گاهی اوقات فکر کنید مشکلات را حل کنید و شاید هم نتوانید زندگی کنید. اگر بخواهید کلا از دستش خلاص شوید احتمالا تبدیل به فردی افسرده می شوید و اگر هم به پیریتان فکر کنید مسئله حادتر میشود (وگرنه خودم اولین نفر بودم) به هر حال چون نیاز دارید به سراغش می روید پس نباید تقدسی در آن باشد. این ضعف و نیاز بزرگترین شکست هایتان را برایتان رقم میزند و شما در هر صورت هیچ راهی ندارید چون همیشه وابسته و نیازمند هستید.
- هر لحظه ای که می گذره نوید استرس و اضطراب رو میدن. یه تناقض هایی توی ذهنمه که باعث میشه در یه لحظه همه چیز تغییر کنه و هیچوقت ثابت نباشه. شاید به همون اندازه ای که عاشق کسی باشیم به همون اندازه هم ازش متنفر باشیم .
راهی نمانده ، هر روز آرزو می کنم کاش از اول نداشتمش.
نه
پرس و جو مکن
حالم خوب است
همین دمدمای صبح
ستاره ای به دیدن
دریا آمده بود
می گفت ملائکی مغموم ماه را به خواب دیده اند
که
سراغ از مسافری گم شده می گرفت
باران می آید
و ما تا فرصتی ... تا فرصت سلامی دیگر خانه نشین می شویم .
کاش نامه را به خط گریه می نوشتم ری را
چرا باید از پس پیراهنی سپید
هی بی صدا و بی سایه بمیریم
!
هی
همین دل بی قرار من ، ری را
کاش این همه آدمی
تنها با نوازش باران و تشنگی نسبتی می داشتند
ری را ! ری را
!
تنها
تکرار نام توست
که می گویدم
دیدگانت خواهرانه بارانند
.
سر انجام باورت می کنند
باید
این کوچه نشینان ساده بدانند
که جرم باد ، ربودن بافه های رویا نبوده است
گریه نکن ری را
راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است
دوباره
اردیبهشت
به دیدنت می آیم
خبر تازه ای ندارم
فقط
چند صباح پیشتر
دو سه سایه که از کوچه پائین می گذشتند
روسری های
رنگین بسیاری با خود آورده بودند
ساز و دهل می زدند
اما
کسی مرا
نمی شناخت
راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است
خدا را چه
دیده ای ری را
!
شاید آنقدر باران بنفشه بارید
که قلیلی شاعر از پی گل نی
آمدند ، رفتند دنبال چراغ و آینه
شمعدانی ، عسل ، حلقه نقره و قرآن کریم
حیرت آور است ری را ،
حالا هر که از روبرو بیاید
بی
تعارف صدایش می کنیم بفرما
!
امروز مسافر ما هم به خانه بر می گردد
(سیدعلی صالحی)
من خیلی از این عکسهای عاشقانه بدم میاد ولی باید اعتراف کنم وقتی این عکسو دیدم تا مدتها داشتم نگاهش می کردم.
یه صبح بهاری به زور از خواب بلند میشی و یه دفعه تموم سوالهای جواب نداده تاریخ بشری میاد توی ذهنت و با خودت هی کلنجار میری تا فراموششون کنی ولی چون هیچ جوابی توی اون موقعیت خواب وبیداری نداری حس بی وزنی و پوچی میکنی و عین یه ساعت بغل گوشت یه نفر اینو تکرار میکنه که "تو برای چی به وجود اومدی؟ اصلا چه فرقی می کنه؟ همه چیز چه فرقی می کنه باشن یا نباشن؟ "
شب ها وقتی می خوام بخوابم انگار دارم یه چیز باارزشی رو از دست میدم. نگرانم و یه جور استرس عجیب دارم که نمیذاره زود بخوابم. اگه صبح کاری نداشتم عین قبلا شبها بیدار می موندم. شب بیدار بودن به من آرامش میده و احساس می کنم اینجوری خیلی راحت ترم. فقط از لحظه ای که داره صبح میشه و داره کم کم هوا روشن میشه خیلی بدم میاد. یه جورایی منو یاد روزهای اضطراب آور میندازه.
در جانم
در رویا
در این کنج حیات
میان همهمه خلوت دل
میان گمگشتگی سرد نگاه
کسی را
گویی مونسی را گم کرده ام
من به وضوح آنچه هرگز نداشته ام را گم کرده ام ، آیا این ممکن است؟
نداشته ها هم گم می شوند؟
- ممنونم دوست عزیز بابت این شعر .