از آرزوهای دست نخورده و رویاهای پوچ ، دلربایی های هوسهای رنگارنگ پسرانه و از همه حرفهایی که از گفتنشان هراس دارم می نویسم. اینجا دفتریست از اسرار تاریخ همین نزدیکیها و خاطرات اشکهایی که هرگز جاری نشدند.
اینجا باقیمانده خرابه های احساسات گمشده ایست که چند وقتی بیش از حسرت حضورشان نمی گذرد .
ادامه...
این چند روزه نه حوصله اینو داشتم که برم لباس بخرم نه اینکه امشب رفتم عروسی
دوستم. یه جورایی دلم می خواست برم ولی هر جور با خودم کلنجار رفتم دیدم حوصله
مراسم و شلوغی رو ندارم ، فکر کنم از دستم ناراحت بشه .
منم یک زمانی همین طوری بودم
حتی حوصله ی خودمم نداشتم
آرزوم مرگ بود
ولی ....
چشم هارا باید شست جور دیگر باید دید
شریعتی بخون راه میوفتی
راستی ببخشید که بدون اجازه و دعوت وارد شدم
مرسی از اینکه نوشته هارو خوندی و این همه نظر گذاشتی .
سلام
یه خورده شعرهای هایده و همای رو گوش بده شاید خوشتون بیاد
نظرت درباره شهرم چیه
بالاخره نرفتی؟!!!!!!!!!!!!!