رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

284

این چند روزه نه حوصله اینو داشتم که برم لباس بخرم نه اینکه امشب رفتم عروسی دوستم. یه جورایی دلم می خواست برم ولی هر جور با خودم کلنجار رفتم دیدم حوصله مراسم و شلوغی رو ندارم ، فکر کنم از دستم ناراحت بشه .

چرا یه دفعه من اینجوری شدم ...

نظرات 3 + ارسال نظر
رومینا 28 مهر 1389 ساعت 08:16 ب.ظ http://black-love.blogsky.com/

منم یک زمانی همین طوری بودم
حتی حوصله ی خودمم نداشتم
آرزوم مرگ بود

ولی ....

چشم هارا باید شست جور دیگر باید دید

شریعتی بخون راه میوفتی

راستی ببخشید که بدون اجازه و دعوت وارد شدم

مرسی از اینکه نوشته هارو خوندی و این همه نظر گذاشتی .

سید محمد 28 مهر 1389 ساعت 08:24 ب.ظ http://www.lashtnesha.blogfa.com

سلام
یه خورده شعرهای هایده و همای رو گوش بده شاید خوشتون بیاد
نظرت درباره شهرم چیه

پاپوش 29 مهر 1389 ساعت 09:26 ق.ظ http://papush.blogfa.com

بالاخره نرفتی؟!!!!!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد