من یکنواخت ترین زندگی دنیا را دارم . تاثیر این یکنواختی کاملا در من رسوب کرده ، نه حرف خاصی برای گفتن دارم و نه هیچ احساس خاصی نسبت به دور و برم .
" تنهایم در وبلاگم
چسبانده ام چشمهایم را به صفحه مانیتور
ببینم جز من کسی نیست دیگر
پشتِ این نوشته ها
آن دورها " (یه شعر از نمیدونم کی)
در وبلاگ جدیدم که نه ، ولی تکه ای از زندگی من ، درست تکه ای از وجود من در اینجا جا مانده. آنجا بخشی از تمام داشته هایم تمام آرزوهایم و قسمتی از تمام هستی ام هست که همانجا جایش گذاشتم و می خواهم روزی دوباره پیدایش کنم. نوشته هایم ... همه شان ، هرگز تا این اندازه صادق نبودم .