در اعماق جنگلی تاریک و در هراس سایه ای نامعلوم بیدار خواهم شد، پرچینی می شوم در انتهای یک مزرعه گندم سرسبز.
یکی از آرزوهای زندگیم اینه که یه بار طوری بشه وقتی که دارم ارضا میشم از اول تا آخرش بتونم توی چشمای کسی خیره بشم.
یک قطره اشک
بدرقه مردی که با شانه های افتاده از خستگی
پشت بر خاک آرام گرفته است ...
یک قطره اشک
بر جنازه مردی که تا زنده بود شوری اشکی را نچشید
که تا زنده بود
نبود
که تا بود
چشمانش ، کسی را می جست ...
که تا مرُد
کسی را ندید
که تا خواست
نخواستنش
که تا باد
چنین باد
حال ببین
چه آرام گرفته است
آن چشمان بی قرار
یک قطره اشک
کافی است
برای مردی که
وقتی که دلتنگ می شود ،
آسمان را به گریه می انداخت ...
(از وبلاگ آخرین دیوانه)
آن روز نزدیک به جادهای از
اینجا دور
دختری کنار نردههای نازک پیچکپوش
هی مرا مینگریست
جواب سادهاش به دعوت دریاندیدگان
اشارهی روشنی شبیه نمیآیم تو بود ...
(سیدعلی صالحی)
با اینکه فقط یه نفر نرم افزار می گرفت ولی خیلی دلم میخواست توی استخدامیش قبول می شدم، خیلی خیلی. این باعث شد یه چیزی یادم بیاد، چند وقت پیش رفتم یه جایی واسه کار که فقط سه روز موندم. توی ساعات اول نه از کارم نه محیطش نه همکارام و نه هیچ چیز دیگه ای اصلا خوشم نیومد هیچ چیزی نبود که دلمو خوش کنم. اولش فکر میکردم اینا بزرگترین مشکلات من واسه کار کردنه ولی بعدش فهمیدم بزرگترین مشکلم اینه که هر لحظه توی ذهنم یه کسی می گفت " برای چی؟ "
توی این سایت حرم امام رضا رو از چند جهت زنده نشون میده، خیلی وقته که میخوام برم ولی نمیشه.
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
یارم به یک لا پیرهن خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن مست است و هشیارش کند
ای آفتاب آهسته نه پا در حریم یار من
ترسم صدای پای تو خواب است و بیدارش کند ( + )
- گفتم یه شعری بذارم که معنی زمینی نداشته باشه.
یه نیروی چسبندگی بین لبها وجود داره که دانشمندا هنوز کشفش نکردن ولی اگه می خوان کشفش کنن یه راهنمایی می کنم، عین این می مونه که بخوای یه چسب نواری رو از روی پوست دستت بکنی.