از آرزوهای دست نخورده و رویاهای پوچ ، دلربایی های هوسهای رنگارنگ پسرانه و از همه حرفهایی که از گفتنشان هراس دارم می نویسم. اینجا دفتریست از اسرار تاریخ همین نزدیکیها و خاطرات اشکهایی که هرگز جاری نشدند.
اینجا باقیمانده خرابه های احساسات گمشده ایست که چند وقتی بیش از حسرت حضورشان نمی گذرد .
ادامه...
دورتر.... اینجا حوالی خوشه گندم از داس افتادهای من بودم که میخواندم با تک بال پوسیدهام دورتر.... اینجا پشت نه صدائی دیگر قطعا روزی صدایم را خواهی شنید! روزی که نه صدا اهمیت دارد و نه روز!