رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

512

من هستم، و اتاقم و هوس هایم.

511

نگرانی ها و دلمشغولیهای مرا باید با یک لیوان آب و یک حبه قند سر کشید و خورد، ولی نگرانیهای تو را باید نقاشی کرد و به دیوار اتاقم چسباند.

510

امروز بعد از مدتها این ترانه فوق العاده قشنگ رو با صدای هایده دوباره گوش دادم،خیلی زیباست. قصه ماجرای فرهادو شیرین که بحثش جداست ولی این غم همیشه با تمام حسهای دیگه فرق میکنه. از دبیرستان همیشه از زبان کردی خوشم می یومد دلم میخواست یه جوری می تونستم یاد بگیرمش.فقط توی یه دونه وبلاگ تونستم ترجمه اش رو پیدا کنم.(درست غلطشو دیگه نمیدونم) قبلا با لذت تمام بهش گوش می دادم بدون اینکه دقیقا بدونم معنیش چیه، توی ادامه مطلب معنیشو گذاشتم.

 

شیرین گیان - هایده



ادامه مطلب ...

509

" ای وای بر منو دل امیدوار من "

شهر من گم شده است

فقط می خواستم بگم،   "اهل کاشانم اما

شهر من کاشان نیست

شهر من گم شده است

 من با تاب من با تب

 خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام

من دراین خانه به گم نامی نمناک علف نزدیکم

من صدای نفس باغچه را می شنوم

و صدای ظلمت را وقتی از برگی می ریزد

و صدای سرفه روشنی از پشت درخت

 عطسه آب از هر رخنه ی سنگ

 چک چک چلچله از سقف بهار

 و صدای صاف باز و بسته شدن پنجره تنهایی

و صدای پاک پوست انداختن مبهم عشق

 متراکم شدن ذوق پریدن در بال

و  ترک خوردن خودداری روح

 من صدای قدم خواهش را می شونم

 و صدای پای قانونی خون را در رگ

ضربان سحر چاه کبوترها

تپش قلب شب آدینه

جریان گل میخک در فکر

شیهه پاک حقیقت از دور

 من صدای وزش ماده را می شنوم"

507

از نظر من همیشه قبل از خواب باید سـ..ک.ـــس کرد. این شامل حتی چرت های 10 دقیقه ای و خواب بعد ازظهر هم میشه.

506

همه ی تدفین ناشدگان را

من به خاک سپردم

و بر ایشان گریستم

برای من اما

چه کسی گریه سر خواهد داد؟

                                          

                                                  "آنا آخماتوا"

505

سرزمین کربلا عجب طاقتی دارد، "مکن ای صبح طلوع" .


"  اَللَّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثَّانِىَ وَالثَّالِثَ والرَّابِعَ اَللَّهُمِّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَابْنَ مَرْجانَةَ  وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ اَبى سُفْیانَ وَ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ  "




504

باز هوای وطنم...

وطنم آرزوست

 


  (+) شجریان

503

امروز یه نفرو دیدم و برای یه لحظه تموم چیزای بی معنی اطرافم برام معنی شد. اینکه برای بدست آوردنش حاضرم و می تونم هر کاری انجام بدم مثلا بخونم ارشد قبول بشم یا اینکه برم سر یه کاری حالا هرچقدر هم که مسخره وحقوق پایین باشه یا خیلی چیزای دیگه. برای یه لحظه همه دنیا رو رنگی دیدم و اینکه منم می تونم یه زندگی با معنی داشته باشم. خیلی دلم می خواست ... 

هنوز هم خودمم باورم نمیشه.

- فکر کنم یه انرژی نهفته خیلی زیادی دارم که هنوز میدانی ندیده که بخواد خودشو نشون بده.

502

شبیه موسیقی ست، رنگ موهایت.  (+)

501

" مگه موهاتو وا کردی

     که موجش اومده اینجا"

500

- همیشه نور زیاد اتاق مضطربم میکرده، باید نور در حد فقط یه روشنایی معمولی مایل به تاریک حتی باشه.

- تجربه شو همیشه داشتم، من اصلا به هیچ وجه نباید توی یه جمع قرار بگیرم مخصوصا اگه اون آدما شاد باشن.

499

از نسیمی که از تپه بالادست می آید پچ پچ راهزنان می رسد به گوش. و از ناله کرکسان صحرا بوی عطش چند ساله می آید. درونت هیچ جنبشی نشان از غلبه بر طبیعت ندارد. تنها، صدای زنگ کاروان است و شیون باد. شیون پرتلاطم باد است؟ و یا صدای پیرزنی فالگوست که خبری دارد؟ تشنه که نباشی عاشق صحرا میشوی، آرام آرام به سمت راهزنان و کرکسان منتظر و بیابانهای قرمز می روی.

اینجا پر از سراب و وسوسه، پر از زیبایی ست. زیبایی شنهای روان و زیبایی جنون در آفتاب.

498

امسال تابستون بود داشت بارون می یومد. یه مرد و یه بچه کنار هم بساط واکسشون رو پهن کرده بودن.کفشی که پوشیده بودم واکس خور نبود. از چند متری داشتن به کفشم نگاه می کردن و وقتی که نزدیک شدم یه چیزی به هم دیگه گفتن که من نشنیدم. این چند ماهی کلا این قضیه رو فراموش کرده بودم حتی اون روز هم هیچ حسی نسبت به این اتفاق نداشتم، ولی الان می فهمم.

497

اوج خوشبختی من وقتیه که شبها حول و حوش 12 چراغ اتاقمو خاموش می کنم و می شینم پشت لپ تاپم یه فیلم قشنگ می بینم.