رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

273

هست اندر پس پرده گفتگوی من و تو

 چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من

272

امشب شروع کردم میخوام اینقدر چیپس و کاکائو بخورم تا بمیرم .

271

این عکس رو توی سایت  امید20  دیدم. عنوانش هم بود  " صبحونه کامل که می گن یعنی این !"

خوشم اومد ازش  :دی

270

بعد از حدود دو سال تصمیم گرفتم برم واسه خودم لباس بخرم. اونم چون عروسی یکی از دوستام نزدیکه گفتم دیگه یه چیزی بخرم. اصلا حوصله اینکه بخوام به خودم برسم و لباس بخرم ندارم. اگه واسه عروسی نبود حالا حالاها نمی رفتم. یه جوری یه حسی دارم  نمی تونم دقیق بگم ولی اصلا برام فرقی نمی کنه ، دورو برم و حتی جدیدا آینده ام هم برام فرقی نمیکنه. به سرم زده نرم عروسیش ، ازش عذرخواهی کنم و یه کادو واسش بخرم بعدا ببرم. من هر وقت میرم یه مراسمی جشن و شادی توی اون مراسم یه جوری دپرس میشم و نمی تونم ارتباط برقرار کنم . اصلا هر وقت میرم اینجور مراسمها انگار همه غم و غصه میریزه روی سرم.

269

همیشه این آهنگ رو دوست داشتم ،  

 

" خداحافظ همین حالا

همین حالا که من تنهام

خداحافظ به شرطی که بفهمی

تر شده چشمام ...  "

268

وقتی می تونم اینقدر ناراحتت کنم پس معنیش اینه که می تونم از ته دل هم خوشحالت کنم .