همه آدمها یه بخش تنهایی دارن که اصلا ربطی به اینکه چقدر آدم دورو برشون هست نداره ، به دوست و همسر و اینا هم ربطی نداره . بعضی ها شانس اینو دارن که یه کسی رو برای این بخش تنهاشون داشته باشن ولی بعضیها هیچوقت نمی تونن اینو پیدا کنن.
این عکس رو توی سایت امید20 دیدم. عنوانش هم بود " صبحونه کامل که می گن یعنی این !"
خوشم اومد ازش :دی
یکی از کارهایی که همیشه دلم می خواست انجام بدم این بود که هر سه قسمت فیلم "ماتریکس" رو یه بار دیگه بشینم و نگاه کنم. مخصوصا قسمت اولش که اون موقعها که دبیرستانی بودم برای اولین بار دیده بودم برام عین یه رویای شیرین بود . یادمه اون موقع همه چیز
The Matrix (1999) برام ایده آل و آرمانی بود. همین چند شب پیش به آرزوم رسیدم و دوباره همه قسمتهاشو دیدم. حالا همین الانشم دلم می خواد بازم قسمت اول ماتریکس رو ببینم.
- این عکسو دیشب همینجوری اتفاقی گرفتم وقتی دیدمش خوشم اومد ازش.
آهنگ سریال "قهوه تلخ" (با صدای خیلی خاص و قشنگ مهران مدیری) یه جا هست که میگه
" ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من بیچاره بساز "
من خیلی این تیکه شعرو دوست دارم. حالا اون قضیه شب و مهتاب و حبیب به کنار ، از یه طرف روشنی صبح رو نمی خواد و آرزو می کنه که خورشید به همونجایی که طلوع کرده برگرده از طرف دیگه هم با آه و ناله از شب میخواد که زیاد بهش سخت نگیره و باهاش مدارا کنه. این می تونه یه معنی خیلی خاص بده ، من فوق العاده عاشق این بیتم . این آهنگو چندین و چند بار می ذارم گوش میدم فقط برای همین بیت .
فقط کافیه توی قسمت Images گوگل سرچ کنی "پاییز" ، اونوقت می بینی که چقدر زیبایی توی دنیا هست که هنوز نتونستی ببینیشون.
امروز صبح که از خواب پا شدم همون ضعف شدیدی رو داشتم که روزهای ماه رمضان هر وقت صبح از خواب بیدار می شدم داشتم . یه ضعفی که انگار چند روزه غذا نخوردم اونوقت مجبور بودم با همین ضعف تا افطار صبر کنم و دیگه هیچ کار دیگه ای نمی تونستم انجام بدم.
امروز بعد چند لحظه یادم افتاد ماه رمضون تموم شده .
بچه های همسایه چقدر خوشحال و آزاد بلند دست می زننو داد می زنن "عید فطر مبارک" . طوری خوشحالی می کنن که انگار تموم دنیا رو به اینا دادن که حالا مثلا یه روز تعطیل باشه مگه چی میشه چه فرقی می کنه . شاید فقط به خاطر اینه که اسمش عیده. خیلی وقته دلم یه همچین شادی بچه گونه رو می خواد که داد بزنم و بدون هیچ دلیل و بدون هیچ نگرانی واسه خودم شادی کنم و همه چیزو فراموش کنم . این چند روزه منتظر یه خبر هستم . خیلی نگرانم و تموم لحظاتم پر شده از استرس. نمی دونم چه اتفاقی افتاده فقط امیدوارم خبر بدی بهم ندن چون من اصلا دیگه طاقتشو ندارم دیگه نمی تونم .
حالا بگذریم ، به قول بچه های شاد همسایه عید فطر همه مبارک .
چند وقت پیش مامان یه خرده از توت هایی که داشتیم رو گذاشته بود توی فریزر که مثلا دو سه روز بعدش بخوریم. الان بعد تقریبا 3 ماه تازه یادش افتاده که اینا هم وجود داشتن. منم دیدم خیلی قشنگ شدن ازشون عکس گرفتم .
تکلیفِ تمام ترانههای
من
از همین اولِ بسماللهِ بوسه معلوم است
سلام، یعنی خداحافظ!
خداحافظ جایِ خالیِ بعد از منِ غریب
خداحافظ سلامِ آبیِ امنِ آسوده
ستارهی از شب گریختهی همروزِ من،
عزیزِ هنوزِ من ... خداحافظ!
همین که گفتم!
دیگر هیچ پرسشی
پاسخ نمیدهم!
(سیدعلی صالحی)