رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

281

همه آدمها یه بخش تنهایی دارن که اصلا ربطی به اینکه چقدر آدم  دورو برشون هست نداره ، به دوست و همسر و اینا هم ربطی نداره .  بعضی ها شانس اینو دارن که یه کسی رو برای این بخش تنهاشون داشته باشن ولی بعضیها هیچوقت نمی تونن اینو پیدا کنن.

279

امروز یه کاری کردم که خودم از خودم بدم اومد.

273

هست اندر پس پرده گفتگوی من و تو

 چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من

272

امشب شروع کردم میخوام اینقدر چیپس و کاکائو بخورم تا بمیرم .

271

این عکس رو توی سایت  امید20  دیدم. عنوانش هم بود  " صبحونه کامل که می گن یعنی این !"

خوشم اومد ازش  :دی

268

وقتی می تونم اینقدر ناراحتت کنم پس معنیش اینه که می تونم از ته دل هم خوشحالت کنم .

267

یکی از کارهایی که همیشه دلم می خواست انجام بدم این بود که هر سه قسمت فیلم "ماتریکس" رو یه بار دیگه بشینم و نگاه کنم. مخصوصا قسمت اولش که اون موقعها که دبیرستانی بودم برای اولین بار دیده بودم برام عین یه رویای شیرین بود . یادمه اون موقع همه چیز

 The Matrix (1999)   برام ایده آل و آرمانی بود. همین چند شب پیش به آرزوم رسیدم و دوباره همه قسمتهاشو دیدم. حالا همین الانشم دلم می خواد بازم قسمت اول ماتریکس رو ببینم.

- این عکسو دیشب همینجوری اتفاقی گرفتم وقتی دیدمش خوشم اومد ازش.

266

آهنگ سریال "قهوه تلخ"  (با صدای خیلی خاص و قشنگ مهران مدیری) یه جا هست که میگه


" ای روشنی صبح به مشرق برگرد

ای ظلمت شب با من بیچاره بساز "


من خیلی این تیکه شعرو دوست دارم. حالا اون قضیه شب و مهتاب و حبیب به کنار  ، از یه طرف روشنی صبح رو نمی خواد و آرزو می کنه که خورشید به همونجایی که طلوع کرده برگرده از طرف دیگه هم با آه و ناله از شب میخواد که زیاد بهش سخت نگیره و باهاش مدارا کنه. این می تونه یه معنی خیلی خاص بده ، من فوق العاده عاشق این بیتم .  این آهنگو چندین و چند بار می ذارم گوش میدم فقط برای همین بیت .

264

فقط کافیه توی قسمت Images  گوگل سرچ کنی "پاییز"  ،  اونوقت می بینی که چقدر زیبایی توی دنیا هست که هنوز نتونستی ببینیشون.

260

امروز صبح که از خواب پا شدم همون ضعف شدیدی رو داشتم که روزهای ماه رمضان هر وقت صبح از خواب بیدار می شدم داشتم . یه ضعفی که انگار چند روزه غذا نخوردم اونوقت مجبور بودم با همین ضعف تا افطار صبر کنم و دیگه هیچ کار دیگه ای نمی تونستم انجام بدم.

امروز بعد چند لحظه یادم افتاد ماه رمضون تموم شده .

257

بچه های همسایه چقدر خوشحال و آزاد بلند دست می زننو داد می زنن "عید فطر مبارک" . طوری خوشحالی می کنن که انگار تموم دنیا رو به اینا دادن که حالا مثلا یه روز تعطیل باشه مگه چی میشه چه فرقی می کنه . شاید فقط به خاطر اینه که اسمش عیده. خیلی وقته دلم یه همچین شادی بچه گونه رو می خواد که داد بزنم و بدون هیچ دلیل و بدون هیچ نگرانی واسه خودم شادی کنم و همه چیزو فراموش کنم . این چند روزه منتظر یه خبر هستم . خیلی نگرانم و تموم لحظاتم پر شده از استرس. نمی دونم چه اتفاقی افتاده فقط امیدوارم خبر بدی بهم ندن چون من اصلا دیگه طاقتشو ندارم دیگه نمی تونم .

حالا بگذریم ، به قول بچه های شاد همسایه  عید فطر همه مبارک .

255

چند وقت پیش مامان یه خرده از توت هایی که داشتیم رو گذاشته بود توی فریزر که مثلا دو سه روز بعدش بخوریم. الان بعد تقریبا 3 ماه تازه یادش افتاده که اینا هم وجود داشتن. منم دیدم خیلی قشنگ شدن ازشون عکس گرفتم .


عکس

252

مثل یک اسب وحشی ، آزاد و رها در دنیایی به وسعت چمنزارهای سرسبز و بکر.

248

مرضی ناشناخته گرفتم ، لطفا درمانم کن .

خیالت راحت ، به کسی نمی گویم به عیادتم آمدی.

237

تکلیفِ تمام ترانه‌های من
از همین اولِ بسم‌اللهِ بوسه معلوم است
سلام، یعنی خداحافظ!
خداحافظ جایِ خالیِ بعد از منِ غریب
خداحافظ سلامِ آبیِ امنِ آسوده
ستاره‌ی از شب گریخته‌ی همروزِ من،
عزیزِ هنوزِ من ... خداحافظ!

همین که گفتم!
دیگر هیچ پرسشی
پاسخ نمی‌دهم!        

                                          (سیدعلی صالحی)

233

به نظر شما ایــــــــن یه عکس اتفاقیه یا اینکه لوگوی چیزیه؟