از آرزوهای دست نخورده و رویاهای پوچ ، دلربایی های هوسهای رنگارنگ پسرانه و از همه حرفهایی که از گفتنشان هراس دارم می نویسم. اینجا دفتریست از اسرار تاریخ همین نزدیکیها و خاطرات اشکهایی که هرگز جاری نشدند.
اینجا باقیمانده خرابه های احساسات گمشده ایست که چند وقتی بیش از حسرت حضورشان نمی گذرد .
ادامه...
چند وقت پیش مامان یه خرده از توت هایی که داشتیم رو گذاشته بود توی فریزر که
مثلا دو سه روز بعدش بخوریم. الان بعد تقریبا 3 ماه تازه یادش افتاده که اینا هم
وجود داشتن. منم دیدم خیلی قشنگ شدن ازشون عکس گرفتم .
دلم خواست . . .
یاد توت های باغ آقاجون افتادم
سلام ما هم از این ظرفا که توت هارو ریختین توش داریم P:
فکر کنم رنگ پشت زمینه اش سفید باشه و یه سری نقش گل هم روش باشه نه ؟