رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

442

روزی، جایی به فاصله چند سال نوری از اینجا عشق معنی ام میکند.

441

"سکوت چند شبه چند ساله شد. چند سال بیداری من ، شد همین بی خوابی "

440

فرقی نمی کند دست به سینه باشم یا بازشان کنم، آغوشم عقیم شده است.

434

امشب

به خاطر ماه بیدار می‌مانم

فردا

آفتاب را از دست خواهم داد.

430

آن روز نزدیک به جاده‌ای از اینجا دور
دختری کنار نرده‌های نازک پیچک‌پوش
هی مرا می‌نگریست
جواب ساده‌اش به دعوت دریاندیدگان
اشاره‌ی روشنی شبیه نمی‌آیم تو بود ...


                                                             (سیدعلی صالحی)

428

گلاب به روتون، از همون بچگی تا خود همین الانش از سیفون دستشویی می ترسم.

422

نمی دونم چرا بازیگرای زن که دهه هفتاد(میلادی) توی فیلمهای آمریکایی بودن خیلی قشنگتر از بازیگرای الان هستن. قیافشون آرایششون حتی هیکلشون خیلی واسم جذابه. نمیدونم من از زمان عقبم یا زمان خیلی از من جلوتره ولی به هر حال از نظر من اون قدیما خیلی خوشگلتر بودن.

420

بادبادکی که در دام سیمهای تیر چراغ برق افتاده است، به فکر پرواز است یا بازگشت به آغوش پسرک؟

412

داره کم کم به سرم میزنه اینجا رو کلا پاک کنم. خوندن این نوشته ها واسه هیچکس فایده ای که نداره تازه شاید ضرر هم داشته باشه، کلا اینجا خیلی مسخره شده.

410

امشب سعی کردم یه فیلم ببینم و صداش رو قطع کنمو فقط تصویر باشه. نتیجه اش این شد اگه صدا نباشه تو توی عالم خودت غرق میشی. راستی یه چیزی، یکی از بهترین فیلمهایی که دیدم The Messenger(2009) بود. قبلا اینجا ازش نوشته بودم.

409

گاهی وقتها فکر میکنی خیلی تنهایی و امکان نداره از این تنهاتر بشی، ولی هر روزی که می گذره نشون میده که هیچ چیزی غیر ممکن نیست.

408

مثلا من الان نباید بگم 26 سال زندگی کردم. هر کسی وقتی که 30 ساله شد و زندگیش به ثبات رسید تازه باید از اونجا سنش رو حساب کنه. خوب و بد بودن اتفاقات دور و برت اصلا مهم نیست مهم اینه که اگه مشکلی هم هست فقط مربوط به خودت میشه و خودت میتونی باهاش حالا به هر طریقی کنار بیای. اگه از کسی که به  اصطلاح 36 سالشه بپرسن چند سالته باید بگه 6 سالمه ، 6ساله که دارم زندگی می کنم.

403

یکی از کارهای مورد علاقه ام که هیچوقت نتونستم انجامش بدم ، عکس گرفتن از دستها بوده. خیلی دلم میخواد هر آدمی که می شناسم از دستش عکس بگیرم و البته واضحه که این علاقه من در مورد دست خانمها شدیدتره .

400

کار بهار هم به کجا رسیده ، روز  ِ نحس دارد.

397

 من یه مرضی دارم که نمی دونم اسمشو چی بذارم اونم اینه که چند شب پشت سر هم خواب خوبی ندارم و هی باید اینور اونور بکنم و آخرش هم جز اعصاب خردی واسه خودم چیز دیگه ای نداره. خیلی وقت پیش اتفاقی فهمیدم که اگه هر وقت اینطوری شد، شبها نشسته بخوابم آرامش بیشتری دارم و راحتم. الان یه چند شبه که از اون شبهاست و من نشسته می خوابم. با اینکه در این حالت تقریبا توی خواب و بیداری هستم و بازم خوب خوابم نمی بره ولی حداقلش اینه که نسبتا آرامش دارم چون هر وقت دراز می کشم یه جوری راحت نیستمو دلم میخواد پا شم.

390

واقعا حرفی برای گفتن ندارم  وگرنه کلی وقت آزاد دارم واسه نوشتن.