رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

484


از این بغلهای یه هویی  (+)  می خوام.

482

من به جاده ها ایمان دارم، جاده هایی که قرار نیست به جایی برسند و فقط تو را محسور مناظر شیرین عبور می کنند. روزی که بارانی در کار نباشد رد اشاره انگشتم به دوردست را دنبال میکنم و هیچ وقت باز نمی گردم. در جواب تمام سوالهای مگر می شود برنگشت؟ سرم را بالا می گیرم و خودم را مترسک بی اعتنای سرزمین  دلتنگی می کنم.

مقصد هر تابلو راهنمایی را پاک میکنم ومی نویسم: روزی کسی عبور می کرد از لحظه های خاکستری خویش، تنها چند کلیومتر دیگر تا زندگی. جاده ای که انتهایش معلوم باشد می شود افسردگی مسافران خسته، می شود روزمرگی تنی غوطه ور در شب. باید کشف نشده و بکر بماند و  تو فقط رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی اش باشی.

می دانم روزی می رویم ، من به تمام جاده های روی زمین ایمان دارم.

 

  +    +    +    +   

 


481

یعنی واقعا اونا می تونن درک کنن که این آخرین شانس منه؟

480

مثل شیشه ای که آنطرفش را باران خیس ِ خیس کرده، اینطرف من هم خشک ِ خشک است...

479

دلم خیلی برای خودم تنگ شده، چیزی نمونده که این "خودم" هم از دستم بره.

478

موج سینوسی که میدونین چیه، دقیقا عین منه.

474

این یه نوع جدیدشه، داری حسرت میخوری برای عمری که قراره مثل الانت هدر بره.

469

تا همین یکی دو سال پیش فکر میکردم پاییز یه فصل بی خاصیته که هیچ چیز قشنگی نداره ولی بعدش فهمیدم اونقدرها هم بد نیست و حتی خیلی زیبا هم هست. حالا بگذریم از روزای کوتاهش و غروبهای ابری و تاریکش که نمیتونی بشینی و یه غروب زیبا از خورشید رو تماشا کنی.

گاهی هم ناخودآگاه با خودت زمزمه میکنی  " غروب پاییزه   دلم غم انگیزه "

 

- حالا که دیدی باید یه آرزو کنی  (+)

ادامه مطلب ...

468


دلگیرترین لحظه غم انگیز دنیا.

467


طبیعت زیبا می شود و رنگارنگ

ماییم که پاییز می شویم ...

 

(+)   (+)   (+)


465


آسمان با تکه های ابر کوچک، لطفا   ( + )


463

" ای غایب از نظر به خدا می سپارمت


                            جانم بسوختی و به دل دوست دارمت "

460

وقتی به پهلوی چپم می خوابم دست راستم روی هوا می مونه. زیر  ِ دستم  از بازو تا نک انگشتام، جای یه چیزی خالیه.

455

دارم به یه زمین فکر میکنم که مثلا حدود بیست سال دیگه بتونم بخرم و توش کشاورزی کنم. یه خونه کوچولو هم وسطش بسازم و همونجا زندگی کنم. فکر کنم این می تونه بهترین هدف مادی برای زندگی باشه که بخوای به دستش بیاری. بیست سال فرصت کافی واسه پول جمع کردن و کشاورزی یاد گرفتن هست ولی همیشه حوادث زندگی خیلی غیرقابل پیش بینی تر از این حرفهاست. به هر حال چه بهش برسم و چه نرسم این زندگیه که من واقعا میخوام و حتما تلاشمو می کنم.

445

نمی دونم وقتی سهراب سپهری میگفت  "من به آغاز زمین نزدیکم"  دقیقا منظورش چی بود و چی رو حس کرد که این جمله رو گفت ولی من میخوام با تموم وجودم بلند داد بزنم و بگم ، من به آغاز زمین نزدیکم  (+)

439

دوست دارم قسمت من از زندگی و سهمم از این دنیای بزرگ، یک منظره زیبای دنج باشد.