رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

551

دیشب مامان یه چیزی بهم گفت منم میخواستم بهش بگم بی خیال این خانه از پای بست ویران است ولی گفتم حالا باشه ببینم.

548

بعضی موقع ها با خودم میگم خدا داره چیکار میکنه آخه، خب بسه دیگه. چرا مثلا فلان مشکل حل نمیشه. حتی شده شک افتاده باشم به قدرت خدا و کلی چیزای دیگه ولی از یه چیزی مطمئنم اونم اینه که ته دلم هیچ کدوم از این حرفایی که میگم رو قبول نداره و میگه فقط خدا.

با اینکه اصلا هیچ ربطی نداره ولی اینو که نوشتم یاد این افتادم  " کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت ولی آهسته می گویم الهی بی اثر باشد "

چیزی برای از دست دادن نداشت

قرنها بعد اسکلت مردی کشف خواهد شد که ...  

543

بعضی وقتا فکر می کنم بدبخت ترین آدم روی زمینم، بعضی وقتای دیگه هم که وضع بهتره میگم دیگه همینی که هست هیچوقت خوب نمیشه، من همینم زندگیم همینه باید کنار بیام باهاش.

541

بعضی وقتا آدما دوست ندارن شاد باشن ، آرزو می کنن از این حسها داشته باشن: " به دادم برس ای اشک، دلم خیلی گرفته، نگو از دوری کی، نپرس از چی گرفته "

 

- در امتداد شب (گوگوش)

539

" من ارچه در نظر یار خاکسار شدم

رقیب نیر چنین محترم نخواهد ماند "

536

از خودم انتقام می گیرم، هر روز.

534

دیگه عین قبلنا تحمل دوش آب سرد رو ندارم، سرد ِ سردم.

 

( + )

529

بین من و بدنم قاضی کیست تا حکم اعدامم را ندهد؟

525

بوسیدن لب های تو حق من است.

523

قبلنا واسه هیچ و پوچ ناامید بودم،دلیل خاصی واسش نداشتم ولی این دفعه اولین باریه که یه دلیل محکم واسه نا امیدی دارم، واسه دیگه نبودن.

516

چقدر ناتوان شدم، لعنت به این اتاق.

513

زنی با صورتی شبیه باد و طغیان مرا به سرزمین مردگان می خواند...

512

من هستم، و اتاقم و هوس هایم.

509

" ای وای بر منو دل امیدوار من "