رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

222

دلم می خواست همین الان درست همین لحظه یکی بودو بهم می گفت " خب حالا چیزی نشده که ، اشکالی نداره  ... "

221

 "  به دوست پسر جدیدت

مبارک باشه

اصلا مگه میشه سلیقه شما بد باشه؟   "

220

با اینکه من از هوای بارانی اصلا خوشم نمیاد ولی توی بارون جنگل خیلی قشنگ میشه.این عکسها رو دیروز گرفتم، هوای بهاری یه حس شادابی عجیبی به آدم میداد. حالا قراره  تا هفته بعد برم یه منطقه بکر و قشنگ که من خیلی اونجا رو دوست دارم و یه جورایی عاشق اونجام. راهش یه خرده طولانی و پر پیچ و خمه ولی در اولین فرصت میرم و عکسهای اونجا رو هم می ذارم. با اینکه من دیروز جنگل  بودم و خودِ واقعیش رو دیدم الان که این عکسها رو می بینم کلی لذت می برم. نمی دونم چون شاید عکاسی رو خیلی دوست دارم و عکسهام برام مثل یه دنیای دیگه می مونه.  شما هم با دیدن این عکسها لذت می برین؟

حیف که یه دوربین حرفه ای و گرون قیمت ندارم.

 

عکس 1

عکس2

عکس3

عکس4

219

اگر روزی خواستی پیدایم کنی و دلت به حال من که نه ، به حال شعرهای بی وزن و قافیه عاشقانه سوخت  فقط کافیست اسمت را تکرار کنی  تمام مردمان کوچه و بازار مرا نشانت می دهند ، از بس که اینجا از تو نوشتم و تکرارت کردم.

218

وای، باران
باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران
باران
پر مرغان نگاهم را شست ...                   (حمید مصدق)

 



- اگه حتی یک کلمه شو هم جا نمی ندازین ادامه مطلب رو بخونین وگرنه لطفا نگاه نکنین.

ادامه مطلب ...

217

هیچوقت

هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد  

امشب دلی کشیدم

شبیه نیمه سیبی 

که به خاطر لرزش دستانم

در زیر آواری از رنگ ها 

ناپدید ماند                                      (حسین پناهی)

216

من و این فصل پر التهاب ، من و همهمه سکوت یک شعر ناب ، من و کوچه بن بست این خواب ، من و باران گمشده در سراب ،  تو شدی همه ...

215

احساس عاشقانه ای که دو تا سرخپوست آدم خوار توی جنگلهای آمازون به هم دارن دقیقا عین همون احساسیه که دو تا اسکیمو به هم دارن و دو تا آسیایی و دو تا آفریقایی و دقیقا شبیه همین احساسیه که دو تا آدم روی این کره خاکی به هم دارن .

214

سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند

همدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌کند

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او

زان سفر دراز خود عزم وطن نمی‌کند ...

213

با لباس خدمت داری یه مسیری رو پیاده میری و بعدش یه خانمی از روبروت میاد و تو هم دلت می خواد بهش بگی " خانم شما خیلی خوشگلین" بعدشم اونم یه لبخندی بزنه و تو با همون لباس خدمت به راهت ادامه بدی و اونم به راه خودش. خیلی دلم میخواست امروز این حرکت رو انجام می دادم.

 

پی نوشت: چند روز پیش شبیه اینو توی گوگل ریدر خونده بودم ولی امروز کاملا درکش کردم.

212

" دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو
پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقمو "