از آرزوهای دست نخورده و رویاهای پوچ ، دلربایی های هوسهای رنگارنگ پسرانه و از همه حرفهایی که از گفتنشان هراس دارم می نویسم. اینجا دفتریست از اسرار تاریخ همین نزدیکیها و خاطرات اشکهایی که هرگز جاری نشدند.
اینجا باقیمانده خرابه های احساسات گمشده ایست که چند وقتی بیش از حسرت حضورشان نمی گذرد .
ادامه...
سلام...
گاهی تکرار اشتباه راهی نمی زاره برای گفتن(خب حالا چیزی نشده که ، اشکالی نداره ... ")
همیشه دلم میخواسته کسی نباشه که این حرفو بهم بزنه، ولی خب همیشه یکی پیدا میشه که بگه!!
حالا اگه کسی نیست، من این مسئولیت خطیر رو به عهده میگیرم: خب حالا چیزی نشده که ، اشکالی نداره ...
خب حالا چیزی نشده که.. اشکالی نداره...
عزیز پسری چیزی نشده که