رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

213

با لباس خدمت داری یه مسیری رو پیاده میری و بعدش یه خانمی از روبروت میاد و تو هم دلت می خواد بهش بگی " خانم شما خیلی خوشگلین" بعدشم اونم یه لبخندی بزنه و تو با همون لباس خدمت به راهت ادامه بدی و اونم به راه خودش. خیلی دلم میخواست امروز این حرکت رو انجام می دادم.

 

پی نوشت: چند روز پیش شبیه اینو توی گوگل ریدر خونده بودم ولی امروز کاملا درکش کردم.

نظرات 1 + ارسال نظر
پاپوش 4 اردیبهشت 1389 ساعت 10:38 ب.ظ http://papush.blogfa.com

علی جان خدا رو شکر که خودت رو کنترل کردی و این کارو نکردی...یاد یه خاطره افتادم... اون موقع ها که می رفتم کلاس حوالی میدون انقلاب سربازا اونجا مشغول گشت و گذار بودن.. یه بار یکیشون برگشت بهم گفت : " خانوم عروس مادرم می شی؟" !!! :) :) :) :) البته بنده با اینکه معمولا دستم همیشه واسه تو گوشی آماده بود و چاره ای هم البته نبود فقط خندیدم.. هنوز هم یادم نرفته و هنوز هم که یادم میوفته بازم خنده ام می گیره.. آخه خدا وکیلی تو بگو.. اینم شد متلک؟!!!!!!!!!!!!!

چه متلک نفرت انگیزی بود.
من منظورم متلک نبود ، خیلی جدی و مودبانه می خواستم بگم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد