" من مشتری دائم میخانه عشقم
سرمست و خراباتی پیمانه عشقم
با من سخن از قصر سلیمان نتوان گفت
درویش صفت عاشق ویرانه عشقم "
توی این مدت اخیر دارم یکی از سخت ترین لحظات و مراحل زندگیم رو تجربه میکنم. مطمئنا هیچوقت این روزا یادم نمیره.
تا همین یکی دو سال پیش فکر میکردم پاییز یه فصل بی خاصیته که هیچ چیز قشنگی نداره ولی بعدش فهمیدم اونقدرها هم بد نیست و حتی خیلی زیبا هم هست. حالا بگذریم از روزای کوتاهش و غروبهای ابری و تاریکش که نمیتونی بشینی و یه غروب زیبا از خورشید رو تماشا کنی.
گاهی هم ناخودآگاه با خودت زمزمه میکنی " غروب پاییزه دلم غم انگیزه "
- حالا که دیدی باید یه آرزو کنی (+)
ادامه مطلب ...
می خواهم فریاد بزنم
زنی بود که از یک فنجان قهوه آغاز شد
در خیابان نگاهم کرد
و فهمیدم که دوستش دارم، شاعر شدم
(حسین نوروزی)