رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

164

من مانده ام تنهای تنها

من مانده ام تنها میان سیل غمها

 

 

دانـــــــلود آهنگ


161

...اما این فقط یه خوابه

 خواب پشت پنجره

وقت بیداری بازم

غم میشینه تو هنجره

159

دیر رسیدم خونه ، سرم درد می کنه . الان یه ربعی هست دارم فکر می کنم چی می خوام ، اینکه یه آرزو کنم ولی هیچی به ذهنم نمیرسه انگار من هیچی نمی خوام .

153

اگر می توانستم حافظه ات را پاک کنم  ، شک نکن که ساعتها در آغوشت های های گریه می کردم .

دلم کسی می خواهد فراموشکار باشد .

151

این روزها مرتب دلم برای کسی تنگ می شود که نمیدانم کیست .

150

چه فرقی می کند من عاشق تو باشم دوستت داشته باشم و تو هم مرا دوست داشته باشی و به قول خودت برایم احترام قائل باشی . وقتی که به تو و نفسهایت و حرفهایت نیاز دارم ولی نباشی اصلا چه فرقی می کند من مجنون تر از مجنون باشم و تو لیلی تر از لیلی . وقتی که باید باشی و نیستی چه فرقی می کند تو "تو" باشی ، با معمولی ترین آدمهای اطرافم چه فرقی می کنی؟ من که همیشه تنها بوده ام  بگو چه فرقی می کند؟ وقتی همه روزها و لحظه ها شبیه هم هستند شادی و ناراحتی ام چه فرقی می کند. وقتی که هیچ فرقی نمی کند چه فرقی می کند من از درون بشکنم . چه فرقی می کند من باشم یا نباشم . اصلا به من بگو چه فرقی می کند من با صدای بلند فریاد بزنم  من از تو ، خودم و تمام نوشته هایم بیزارم .  نه   خیلی وقت است که هیچ چیز هیچ فرقی نمی کند نه من عاشق توام نه اینکه به دنبال فردایی روشنم ، من حتی خودم را هم دوست نمی دارم .

147

چون از درون بی ارزشم و شخصیت پوچ و بی مایه ای دارم ، مثل برگی خشکیده با کوچکترین بادی به این طرف و آن طرف پرتاب می شوم .

من موجودی بی ارزشم .


146

به شدت نیروی دافعه ام قدرت پیدا کرده ، طوریکه با یه جرقه کوچیک می تونم همه چیزو به هم بریزم و با همه داد و بیداد راه بندازم .

خیلی دارم خودمو کنترل می کنم وگرنه تا الان با همه دور و بریهام یه جر و بحث درست و حسابی می کردم . دلم میخواد از فردا هر کی جلوم اومد بهش بگم برو گم شو کثافت .

145

تمام زندگی ام رنگ می بازد و فقط در یک نقطه خلاصه می شود . می دانستم روزی آرزوی سیاه و سفید هم بر دلم می ماند چه برسد به روزهای رنگارنگ .

از حریم دلم رفته رنگ هوس

تمام خاطرات شیرینی که همین لحظه از ذهنم گذشت ، لحظات شاد و پر شرو شورم همه اش برای تو .

من فقط مانده ام چگونه  باید از دست رفته هایم را جبران کنم ، داشته هایی که بازگشتشان برایم غیر ممکن شده و توان از نو ساختن شان را ندارم .

142

من می میرم برای این ناراحت بودنهای خودم ، به حرف نزدن عادت کردم.

131

هر روز قدرت مردانه ام هدر می رود . جایی ، چیزی ، کسی می خواهم تا قدرتم را اثبات کنم . در آغوشم می فشارمت مثل کبوتری گریز پای در دست طفلی کوچک . نمی دانم با این چه کنم ، می توانم آنقدر به سینه هایم بفشارمت تا استخوانهایت ترک بردارند .

قدرت مردانه ام هدر می رود بی آنکه بتوانم اثباتش کنم .

ادامه مطلب ...

129

خدایا عزتم دادی ، من چه گنهکارم .

خدایا ...

127

- اصلا حرفی ندارم برای گفتن ، چقدر دلم می خواد یه چیزی بگم .

- امروز... ، چقدر خوشحالم که اینجوری بوده . دلم می خواد هیچوقت این حس لعنتی با من نباشه ، من نمی خوام لذت ببرم . 



ادامه مطلب ...

125

داشتم یه سرکی توی آرشیو متروک شده می زدم . به این مطلــب که رسیدم کارم نیمه کاره موند .

 

باران می باردو  باران من نیامد

باران من نیامدو  اشک از دیده ام برآمد

اشک من برآمدو  خبری از در نیامد

خبری نیامدو  هستی من سرآمد

هستی من سرآمدو  باران من نیامد .


121

افکارم دارند عین بزرگترها می شوند ، لحظه به لحظه بزرگ شدنم را حس می کنم. راستی من چند ساله ام؟

دقایق هم به بازی گرفتنمان ، جسمم و روحم پیر و فرطوط می شوند . راستی اگر چیزی از من بخواهی که نتوانم ، چه بکنم؟

دریغ از این دقایق .