چه فرقی می کند من عاشق تو باشم دوستت داشته باشم و تو هم مرا دوست داشته باشی و به قول خودت برایم احترام قائل باشی . وقتی که به تو و نفسهایت و حرفهایت نیاز دارم ولی نباشی اصلا چه فرقی می کند من مجنون تر از مجنون باشم و تو لیلی تر از لیلی . وقتی که باید باشی و نیستی چه فرقی می کند تو "تو" باشی ، با معمولی ترین آدمهای اطرافم چه فرقی می کنی؟ من که همیشه تنها بوده ام بگو چه فرقی می کند؟ وقتی همه روزها و لحظه ها شبیه هم هستند شادی و ناراحتی ام چه فرقی می کند. وقتی که هیچ فرقی نمی کند چه فرقی می کند من از درون بشکنم . چه فرقی می کند من باشم یا نباشم . اصلا به من بگو چه فرقی می کند من با صدای بلند فریاد بزنم من از تو ، خودم و تمام نوشته هایم بیزارم . نه خیلی وقت است که هیچ چیز هیچ فرقی نمی کند نه من عاشق توام نه اینکه به دنبال فردایی روشنم ، من حتی خودم را هم دوست نمی دارم .
چه تلخ... چه سیاه
تو خیلی قشنگ می نویسی ... خیلی دوست دارم
مدتهااست همین حس رادارم عینا همین
من دیشب دقیقا داشتم به قسمت اول نوشته های تو فکر می کردم.. در کمال تعجب تمام چیزهایی که از ذهنم گذشته بود الان اینجا خوندم!!!!
همیشه همه چیز اون طور که ما می خواهیم نیست
ولی شاید اون هم این چیز ها رو نمی خواد
ما همه مجبوریم
این همه فریاد رو روی کی داری خالی می کنی ، مرد خسته ؟
اهووم
میفهمم
سلام خوبی اما فرق میکنه شاید اونی که تو فکر میکنی نیست همیشه هست
حسامون خیلی بهم نزدیکه... اگه اشکال نداره لینکت کنم....خوشحال میشم تو هم به من سر بزنی
از این پست خوشمان آمد