از آرزوهای دست نخورده و رویاهای پوچ ، دلربایی های هوسهای رنگارنگ پسرانه و از همه حرفهایی که از گفتنشان هراس دارم می نویسم. اینجا دفتریست از اسرار تاریخ همین نزدیکیها و خاطرات اشکهایی که هرگز جاری نشدند.
اینجا باقیمانده خرابه های احساسات گمشده ایست که چند وقتی بیش از حسرت حضورشان نمی گذرد .
ادامه...
صبح لباسهایش
را می پوشید و آماده رفتن که میشد روی موهای دستم دستی می کشید و مرا می بوسید. به
این کارش بی محلی میکردم و روی خوش نشان نمی دادم، اما پنهانی همیشه عاشق این کارش
بودم و منتظر این لحظه.