رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

452

کلا خجالتی و کم رو بود، چهره اش کاملا مضطرب و رنگ پریده به نظر می آمد. زمانی که نامش را صدا زدند آرام از جایش بلند شد و بعد از چند قدمی که برداشت به نشانه احترام سری تکان داد و بدون توجه به آدمهای اطرافش آرام آرام به سمت جایگاه مخصوص رفت. تمام سالن به احترامش بلند شده بودند و پنج دقیقه تمام کف زدند و تشویقش کردند. پشت تریبون رفت تا چند کلمه ای سلام و تشکر کند. بعد از تمام شدن حرفهایش به سمت حاضران در جایگاه برای گرفتن جایزه اش نرفت و طبق عادت همیشه اش آرام قدم برداشت و به سمت صندلی اش در سالن حرکت کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد