رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

413

با ذهن آشفته و بدن حریصم به دختری روسری آبی نگاه می کنم، زن چقدر زیباست.

اما ، زن چیزی غیر از  اینهاست. زن مثل خاطره شیرین یک روز بهاریست که در هوای معطر فروردین می دویدم، نفس می کشیدم و پر از حس زندگی میشدم.زن یک منظره زیبا بر فراز تپه ای خلوت و ساکت است که بعد از ساعتها به آن میرسم عکس می اندازم تا بارها و بارها خودم را در آن تصور کنم.زن مثل یک باغ آلبالو با شکوفه های سفید و برگهای سبز روشن است...

نظرات 1 + ارسال نظر
تو 3 اردیبهشت 1390 ساعت 02:48 ق.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

زن یک منحنی بی انتهاست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد