رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

356

امروز داشت یه بارون خیلی ملایمی می بارید. یه مسیری رو پیاده اومدم. وقتی به ایستگاه تاکسی رسیدم و سوار ماشین شدم تازه متوجه شدم توی مسیر به هیچ چیز فکر نمی کردم و هیچ چی از مسیری که اومدم یادم نیست. تنها چیزی که یادم مونده بود اینه که هوا خیلی سرد بود.

نظرات 1 + ارسال نظر
دخترک موفرفری! 23 دی 1389 ساعت 11:38 ب.ظ

منم باروون نم نم میخوام و یه مسیر طولانی برای پیاده روی و فکری که به هیچ کس و هیچ چیز نیندیشه...!:-(

افعال معکوس بود؟
:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد