رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

265

یه چند روزه هی چیزای الکی میاد توی ذهنم و فکرمو مشغول می کنه. از مسخره ترین چیزای این دنیا تا مهم ترین چیزای زندگی میان توی ذهنمو منم اصلا از روی منطق بهشون فکر نمی کنم و با کمک تخیل خودم ازشون یه فیلم فانتزی مسخره درست می کنم.

یه چند وقتیه موقعی که بیدارم خواب می بینم. یعنی توی بیداری به یه دنیای دیگه می رم و خواب می بینم بعدش که خوابم تموم میشه یهو وارد این دنیا میشمو از اینکه بیدار بودم کلی تعجب می کنم . قبلا هم اینجوری می شدم ولی یه مدت بود که دیگه خبری ازش نبود.

خیلی تصمیمای الکی و گذرا می گیرم مثلا می خوام بعضی از کتابهای دانشگامو دوباره بخونم یا اینکه "لاست" رو دوباره بشینم از اول ببینم  یا اینکه کلا همه چیزو یه جوری تغییر بدم که تا حالا اصلا نبوده.  من توی تصمیمات خیلی تنبلم ولی دلم برای کتابای دانشگاه یا حتی اون لاست مزخرف خیلی تنگ شده . کلا این روزا دلم برای گذشته خیلی تنگ میشه به همون اندازه شایدم حتی بیشتر دلم برای آینده هم تنگ میشه. تا حالا نمی دونستم آدم می تونه دلش برای آینده هم تنگ بشه .

نظرات 1 + ارسال نظر
پاپوش 30 شهریور 1389 ساعت 10:34 ب.ظ

اصلا نگران نباش.. من خیلی وقته که اینجوریم.. دلمم واقعا واسه آینده تنگ می شه.. اصلا هم برام مهم نیست که می گن روزهایی که دوست داری تندتر بگذره روزهای عمرته... دلم می خواد زودتر بیاد ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد