رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

191

داشتم می رفتم حموم که صدای زنگ اومد. سریع خودمو انداختم تو حموم و با خودم گفتم یه خرده معطلی می دم ، تا من بیام بیرون اونا دیگه رفتن. هی معطلی دادم ولی مثل اینکه قصد رفتن نداشتن و می خواستن واسه نهار بمونن.

امسال اصلا حوصله مهمون اومدن و مخصوصا مهمونی رفتن رو ندارم. دلم می خواد همین جا تنها باشم یا اینکه با ماشین برم بیرون یه چرخی بزنم .

نظرات 2 + ارسال نظر
من تنها 2 فروردین 1389 ساعت 02:31 ب.ظ http://mane-tanha.blogsky.com

می فهمم چی میگی، تو تنهایی یه حسی هست که تو هیچ چیز دیگه‌ای نیست، البته بالاتر از لذتی که تنهایی داره اینه که اونیو ببینی که دوست داری.
عیدتم مبارک!

Fatemeh 9 فروردین 1389 ساعت 12:32 ب.ظ http://fmontazeri.blogspot.com

بلی بلی . . .
واقعا کدوم ...ی گفته مهمون حبیب خداست؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد