رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

135

من عاشق آن لحظاتم که در کنج دیوار اتاقم وانمود می کنی هر کاری که از دستت بر می آید برای خلاصی از دستانم انجام می دهی ولی زمانی که ظاهرا تسلیم می شوی وقتی به سمت لبهایت می روم تو مرا با ولع بیشتری می بوسی .

نظرات 6 + ارسال نظر
پرستو 9 دی 1388 ساعت 07:02 ب.ظ

بله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ب 9 دی 1388 ساعت 11:42 ب.ظ

اومدی یعنی چی؟یعنی کیا؟

پاپوش 10 دی 1388 ساعت 10:43 ق.ظ http://papush.blogfa.com

بله... به قول شاعر:
چون باد من از غنچه دهانی نگذشتم
بی پرده گل بوسه ی تو چیز دگر بود!

دخترک 10 دی 1388 ساعت 06:46 ب.ظ http://oneday.blogsky.com

هوم؟
:)

[ بدون نام ] 10 دی 1388 ساعت 09:09 ب.ظ

علی تو همش از من کارای سخت می خواهی یک ساعت دارم رو دستو العمل آقا عکس میزارم
اوه
خسته شدم
به من فشار میاری -هی -هی

دخترک 10 دی 1388 ساعت 09:11 ب.ظ

خوشمان آمد هی میخوانیم میخندیم !:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد