رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

117

می خواهم سگی وحشی داشته باشم ، یک سگ رام نشدنی  با دندانهایی تیز که بارها و بارها دستانم و جای جایِ بدنم را پر از زخمهای حمله های وحشیانه اش کند. هر چقدر حمله هایش به من بیشتر باشدو بدنم را مجروح کند من بیشتر دوستش می دارم. در نگاه او چیزی جز نفرت و قدرت رام نشدنی وجود ندارد ، او به چیزی جز حمله فکر نمی کند . من خیره به او می شوم وآداب قدرت وحشیانه و رسم طغیان می آموزم .

من با بدنی خونی سگ وحشی ام را دوست می دارم .



- نمی خواستم بگم ولی این دو طرف پیشونی سرم از صبح داره درد می کنه

نظرات 6 + ارسال نظر
سوگلی 16 آذر 1388 ساعت 09:09 ب.ظ http://baarani.blogsky.com

برادر چه خشنی!

باران 17 آذر 1388 ساعت 06:38 ب.ظ http://man-0.blogfa.com

چه شعر قشنگی .
مال کی بود ؟

پاپوش 18 آذر 1388 ساعت 08:50 ق.ظ http://papush.blogfa.com

سلام. بعد از مدت ها تونستم سر بزنم اینجا.. واقعا دلم تنگ شده بود. غیبتم با تاریخ نوشته های سرکار عالی از ۶ آذر بوده. همه اش رو خوندم..
هنوز میشه ساز یاد گرفت و همچنان از خوردن شکلات لذت برد..فکر می کنم هنوز هم بشه راحت نوشت و گاهی فقط خود رو به دست دل سپرد نه مغز ( البته اگه طاقت عذاب کشیدن بعدش رو داشته باشی!!!!). با آقا سگه موافق نیستم (نمی دونم حالا چرا آقا!!!) ولی می فهمم چی میگی... ؛اهی آدمیزاد خودش رو مستحق بعضی چیزا می دونه.. باریتعالی خیر بخواد !

پرستو 18 آذر 1388 ساعت 01:14 ب.ظ

چه خواسته ی عجیبی!
چرا آخه همجین چیزی میخوای؟
هوم؟

ب 20 آذر 1388 ساعت 01:49 ق.ظ

حتما برو دکتر -خیلی مهمه این نوع سر درد ها -خواهش می کنم جدی بگیر

غزلک 2 دی 1388 ساعت 08:07 ق.ظ http://golemamgoli.blogsky.com/

با توصیفی که کردی، فکر نکنم خیلی به اون سگ احتیاج داشته باشی؛)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد