رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

100

نیستش

نمی دونم کجاست

چه می کنه

ولی می دونم که ندارمش

هیچوقت نخواستم که تو رو با چشمات به یاد بیارم

نمی خواستم که تو رو توی گم ترین آرزوهام ببینم

نمی خواستم که بی تو به دیوارا بگم

هنوزم دوسِت دارم

آخه توو هول و ولای پریشونی تورو نداشتن

تو گیر و دارِ ای بابا دل تو هیچ ، حال اون خوش

ای بی مروت

دیگه دلی می مونه که جون دل کبوتر بطپه

که با شما از جون زندگیش بگه

بگه که

هنوز زنده ست .

                                "یه دکلمه از نمی دونم کی"

نظرات 5 + ارسال نظر
پاپوش 1 آبان 1388 ساعت 04:00 ب.ظ http://papush.blogfa.com

الان محسن نامجو داره می خونه:
آه که اینطور...
سررسید, دفتر روز است نه شب
عشق سودای شبانه است که دراز است و قلندر پیدا......

پاپوش 2 آبان 1388 ساعت 05:29 ب.ظ

یعنی رفتی که تا الان نیستی؟؟؟

chakavak 9 آبان 1388 ساعت 08:49 ب.ظ http://lark12.blogspot.com

ها؟
ها!!!!!!!!!!!

ب 11 آبان 1388 ساعت 05:28 ب.ظ

چرا اینقدر جات خالیه

داش آکل 7 آذر 1388 ساعت 12:30 ب.ظ http://dashakol.blogsky.com/

دکلمه از پرویز پرستویی هست.

رخصت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد