رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

98

همه چیز تقریبا خوبه ، مشکل خاصی هم ندارم فقط اوضاع اونجوری که می خواستم اصلا پیش نمیره. یه جورایی به بن بست  رسیدم ، همین خیلی حالمو گرفته . یه کاری می خواستم بکنم ولی ظاهرا نمیشه نمی دونم شاید اینجوری بهتر باشه .

تصمیم گرفتم امشب یه جشن کوچولو واسه خودم بگیرم گفتم شاید بد نباشه. کلی چیپس و انواع و اقسام کاکائو با چند نوع شکلات کاکائو که دوست دارم ، چند بسته پاستیل خارجیش البته ، با دو تا دلستر ، یه خرده هم شیرینی و پسته جنس خوب با بادام زمینی مزمز. جشن من هیچ مناسبت خاصی نداره و محدود میشه به خوردن این چیزا ولی خب حداقل اسم جشن رو که داره . الان اینجا امشب دلم خیلی چیزا می خواست ولی حیف .

 

نظرات 5 + ارسال نظر
یک زن 27 مهر 1388 ساعت 07:04 ب.ظ http://radepayeman.blogsky.com

آرزوت خیلی کوچیکه.
آرزوهای بیشماری داشته باش و بسپار به کائنات تا زمانی که درصدی از اونها برآورده بشن.....
اینطوری امیدواری که هی آرزو کنی و به دونه دونه شون برسی.
اما یک آرزو خیلی ناامیدانست.............

ب 27 مهر 1388 ساعت 07:07 ب.ظ

به مناسبت روزدختره ؟

مگه ما روز دختر هم داریم؟

یه نقطه‌ای 27 مهر 1388 ساعت 08:55 ب.ظ

جشن شکم !

پاپوش 29 مهر 1388 ساعت 04:38 ب.ظ http://papush.blogfa.com

منم همینطور.. اصلا رو به راه نیستم.. ولی خب, این نیز بگذرد...

دل زاد 1 آبان 1388 ساعت 02:21 ق.ظ http://gITAN.blogsky.com

اقا من با این وبلاگتون حال کردم شدید!
با اجازه لینکتون می نماییم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد