رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

46

الان دقیقا می تونم تصور کنم که اگه قبول بشم چکار می کنم اگه هم قبول نشم چه عکس العملی دارم . دارم خودمو واسه قبول نشدن آماده می کنم . نمی دونم چرا امتحانش اونجوری شد ، نمی دونم چرا همه چی دست به دست هم داد برای بدتر شدن ، اون همه اتفاق .

ولی نکته اینجاست اگه قبول بشم وارد دنیای غریبی می شم که هیچ حسی نسبت بهش ندارم و فقط بهانه ایه برای اینکه به نوعی از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنم . اگه هم نشم نمی دونم باید چیکار کنم ، روزگار سختی در راهه .

مطمئنا این روزها خیلی سخت تر از روزهاییه که 18 سالم بودو کنکور دادم ، الان چقدر دلمشغولی های عجیب و غریب دارم .

نظرات 8 + ارسال نظر
سوسن 22 مرداد 1388 ساعت 10:16 ب.ظ http://sousan2010.blogfa.com/

از بهشت‌ که‌ بیرون‌ آمد، دارایی‌اش‌ فقط‌ یک‌ سیب‌ بود. سیبی‌ که‌ به‌ وسوسه‌ آن‌ را چیده‌ بود.و مکافات‌ این‌ وسوسه‌ هبوط‌ بود.فرشته‌ها گفتند: تو بی‌ بهشت‌ می‌میری. زمین‌ جای‌ تو نیست. زمین‌ همه‌ ظلم‌ است‌ و فساد. و انسان‌ گفت: اما من‌ به‌ خودم‌ ظلم‌ کرده‌ام...

زمین‌ تاوان‌ ظلم‌ من‌ است. اگر خدا چنین‌ می‌خواهد، پس‌ زمین‌ از بهشت‌ بهتر است.
خدا گفت: برو و بدان‌ جاده‌ای‌ که‌ تو را دوباره‌ به‌ بهشت‌ می‌رساند، از زمین‌ می‌گذرد، از زمینی‌ آکنده‌ از شر و خیر، از حق‌ و از باطل، از خطا و از صواب؛ و اگر خیر و حق‌ و صواب‌ پیروز شد، تو بازخواهی‌ گشت. وگرنه...
و فرشته‌ها هم‌ گریستند.
اما انسان‌ نرفت. انسان‌ نمی‌توانست‌ برود. انسان‌ بر درگاه‌ بهشت‌ وامانده‌ بود. می‌ترسید و مردد بود.
و آن‌ وقت‌ خدا چیزی‌ به‌ انسان‌ داد. چیزی‌ که‌ هستی‌ را مبهوت‌ کرد و کائنات‌ را به‌ غطبه‌ واداشت.
انسان‌ دست‌هایش‌ را گشود و خدا به‌ او «اختیار» داد.
خدا گفت: حال‌ انتخاب‌ کن. زیرا که‌ تو برای‌ انتخاب‌ کردن‌ آفریده‌ شدی. برو و بهترین‌ را برگزین‌ که‌ بهشت‌ پاداش‌ به‌ گزیدن‌ توست.
عقل‌ و دل‌ و هزاران‌ پیامبر نیز با تو خواهد آمد تا تو بهترین‌ را برگزینی.
و آنگاه‌ انسان‌ زمین‌ را انتخاب‌ کرد. رنج‌ و نبرد و صبوری‌ را.
و این‌ آغاز انسان‌ بود.

توکلتون به خدا چی شده؟

یه نقطه‌ای 22 مرداد 1388 ساعت 10:26 ب.ظ

بی خیال مگر اینکه عاشق رشته‌ات هستی !

دنیا 23 مرداد 1388 ساعت 12:45 ب.ظ http://faramoosh-shodegan.blogfa.com

وای منم قبول نمیشم ....
من اطمینان دارم
چکار کنم؟؟؟؟؟
هیچی میشینم میخونم ...
اینکار بهتره
اینقدر فکر نکن ...
موفق میشی ایشالا...

باران 23 مرداد 1388 ساعت 12:58 ب.ظ

پس دردامون شبیه همه .

chakavak 23 مرداد 1388 ساعت 03:19 ب.ظ http://lark12.blogspot.com

خدایا علی کوچولو رو کمک کن قبول بشه
منم براش دعا می کنم
تو می تونی
می تونی
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

باران 25 مرداد 1388 ساعت 12:51 ق.ظ

اگه بخوای آره .

دختر زمستون 25 مرداد 1388 ساعت 03:15 ب.ظ http://2khtarezemestoon.blogsky.com

فک کنم بفهمم چی می گی .. منم منتظر نتایج کنکور ارشدم .. این انتظار داره دیوونم می کنه و این در حالیه که روز به روز به قبول نشدن نزدیک تر می شم ....

ب 25 مرداد 1388 ساعت 09:42 ب.ظ

نمیدونم چرا فکر میکنم قبول میشم -حتی برای پولش هم برنامه ریزی می کنم -هوم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد