از آرزوهای دست نخورده و رویاهای پوچ ، دلربایی های هوسهای رنگارنگ پسرانه و از همه حرفهایی که از گفتنشان هراس دارم می نویسم. اینجا دفتریست از اسرار تاریخ همین نزدیکیها و خاطرات اشکهایی که هرگز جاری نشدند.
اینجا باقیمانده خرابه های احساسات گمشده ایست که چند وقتی بیش از حسرت حضورشان نمی گذرد .
ادامه...
تک تک کوچه ها و خیابانهای این شهر به
من طعنه می زنند و در گوشم نجوا می کنند که نباید شاد باشی ، تو نرسیدی ، تو برای
شادی ساخته نشدی . نفس کشیدن اینجا برایم سخت می شود ، من از این گرگان متنفرم .