رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

321

او که بی‌دلیل
مرا به در آمدن آفتاب امید می‌دهد
ابله دلسوز ساده‌ای ست
که نمی‌داند
نومیدی سرآغاز دانایی آدمی ست
                                                   "سید علی صالحی"

320


روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست



مثنوی معنوی - دانلود با صدای علیرضا قربانی 


319


این شعر مولانا خیلی طولانی بود ، من ابیاتی رو که خیلی دوست داشتم اینجا مینویسم.چون ابیات رو انتخاب کردم آهنگ شعر بعضی جاها بهم ریخته.

ای دوست قبولم کن وجانم بستان ... مستم کن وز هر دو جهانم بستان
با هر چه دلم قرارگیرد بی تو ... آتش به من اندر زن و آنم بستان
ای زندگی تن و توانم همه تو ... جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی ازآنی همه من ... من نیست شدم در تو از آنم همه تو
بگذاشتیم ،غم تو نگذاشت مرا ... حقا که غمت از تو وفادارتر است
گر من به غم عشق تو نسپارم دل ... دل را چه کنم بهر چی می دارم دل
از درد تو هیچ روی درمانم نیست ... درمان که کند مرا که دردم هیچ است
دل تنگم و دیدار تو درمانم است ... بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی ... آنچه کز غم هجران تو بر جان من است
من بی لب لعل تو چنانم که مپرس ... تو بی رخ زرد من ندانم چونی
از دوست به یادگار دردی دارم ... که آن درد به صد هزار درمان ندهم
در عشق توام نصیحت و پند چه سود ... زهرآب چشیده ام مرا قند چه سود
از بس که برآورد غمت آه از من ... ترسم که شود به کام بدخواه از من
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد ... بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق ... اما نه چنین زار که این بار افتاد
ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم ... شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم
اندر دل بی وفا غم وماتم باد ... آن را که وفا نیست زعالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد ... جزغم ، که هزار آفرین برغم باد

318

امشب اینقدر دلم میخواست یکی بهم زنگ بزنه و یه صدایی بشنوم و حرف بزنیم.حالا میخواست دوست باشه یا فامیل یا آشنا یا هرچی ولی هیچکش خبرمو نگرفت.

317

دست از چرا و
چاره و
چمچاره
می شویم و زل می زنم به جهل رابطه
بیخودی متاسف نباش
تو آمده بودی که بروی اصلا!
تو چه می دانی چه ترسی ست
ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟
تو چه می دانی
چه ها که نمی کند این ترس؟
بیخودی لبخند نزن .
                                                  "مهدیه لطیفی"

316

از این به بعد تموم نوشته های متفاوتی که میخونم رو توی وبم میذارم.نوشته های زیبا خیلی زیادن ولی نوشته هایی که انتخاب میکنم یه چیز خیلی خاصی داشتن. من اسم اینهارو شاهکار ادبی میذارم.



My favorite movie


بمیرد



- از نظر من اکثر نوشته های وبلاگ "خانوم یه نقطه ای" شاهکار ادبی ِ ولی این دوتا توجه منو بیشتر جلب کرده.

315


چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر

تا که گلباران شود کلبه ویران من




دانلود آهنگ "بهار دلنشین"  استاد بنان


متن ترانه


(منبع:qalatdiktemusic.wordpress.com)

314


من دقیقا نمی دونم سـ ک ـس چیه ولی فقط می دونم اون چیزی نیست که من می دونم.


313

مامان: تو دوستی نداری؟
من: چرا دارم ، همین یاسر و مرتضی و ... اینا
مامان: نه منظورم اینه این مدت با کسی آشنا نشدی؟
من: جااااااان

312

"تو" هر بار که می روی دلم برای "من" می سوزد
خدایش بیامرزد ، "من" آدم خوبی بود.

311

گذشته‌ام را،
هیچ نشانی از چشم‌های خودم نیست
انگار نشسته باشم به تماشای عکس‌های قدیمی،
سیاه و سپیدهایی که خودم، عکاسِ آن‌ها بوده‌ام،
ثانیه‌هایی که پرپر نشده‌اند،
پر می‌زنند از حجمِ خاکستری داغِ مغزم
تا دهلیزهای تپنده‌ی سرخِ سینه‌ام،
مثل گنجشگکی که هیچ‌گاه کوچ نمی‌کند و
چهار فصل، همین حوالی می‌پلکد،
همین حوالی شاخه‌های رگ‌های خونی و درختِ تناورِ رؤیاهایم،
حتی اگر از سرما یخ زده باشند رگ‌ها و
از برف پوشیده باشند رؤیاها .
دست‌هایم را نه در جیب‌های پُر از برفم،
که میانِ پرِهای گنجشگک چهارفصلِ عمرم، گرم می‌کنم،
هر چند گذشته‌ام را، هیچ نشانی از دست‌های خودم نیست.
می‌گذاری با تو بازگردم و
از عابری بخواهم: ‌بی‌زحمت یک عکس یادگاری از ما بگیرید!

 

 

- شعر از علی صالحی بافق (با سیدعلی صالحی فرق داره ها )

310

به دستها خیره بشین و خوب نیگاشون کنین ، دستها هیچوقت دروغ نمیگن.


(+)


309

الان چند شبه خواب می بینم وسط یه منظره خیلی قشنگ هستم جالبش اینه که تنهام و دنبال دوربین میگردم تا عکس بگیرم. همین دیشب خواب دیدم وسط یه مزرعه خیلی قشنگ هستم و یه باد آرومی هم می وزید.

308

ترانه  بی تو می میرم(مهستی)  این تیکه آهنگ اولشو خیلی دوست دارم هر چی گوش بدم بازم خسته نمیشم. البته می دونم این دوره زمونه دیگه کسی ازین آهنگهای سنتی خوشش نمیاد و همه آهنگهای خارجکی گوش میدن.


اینــجا


307

انگشتانم مقدس می شوند وقتی روی پلکهایی به آرامی کشیده می شوند ، قطرات اشکی را از زیر  ِ چشمی پاک می کنند و لبهای کسی را آرام آرام نوازش می کنند.

306


من بیشرمانه ترین پیشنهاد را به تو میدهم ،

تو گریه می کنی

 

و دستم را میگیری.