رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

305

 

"  ...

نه عزیزم ، گناه دارد طفلکی

عشق هم آدم است "

 


- نمی دونم از کیه.

304


تو باشی و این خیابان.



303

چقدر راحت میشه حرف بی ربط زد مثلا اینکه lynn collins توی فیلم Xmen خیلی خوشگل شده بود.

302

 

پرنده ای که هر روز بال می گشاید و پرواز می کند از زخم تیرهای هزار صیاد از زخم سقوط و ضربه نمی ترسد،  او دیگر از مرگ نمی ترسد. کوچ می کند ، می رود و می رود. تا بحال شده از خودت برای همیشه کوچ کنی و دیگر هیچوقت باز نگردی؟ تا بحال شده افکارت را سُر بدهی روی قالی اتاق تا بریزد به پای افسون چشمهای سیاه مسافری که هرگز به مقصد نرسید؟ شده دانه دانه رویاهایت را از پرتگاه زندگی هل بدهی؟ تا مثلا بگویی خودکشی کردند ، این فکرهای درهم و برهم  لیاقت من را نداشتند ، حقشان همین بود.

انتها و آغاز دو مفهوم جدا از هم نیست هردو یک نقطه هستند ، از آغاز تا پایان و از پایان تا آغاز راهی نیست. یادم می ماند همیشه در انتهای یک جاده سرد و پاییزی کودکی متولد میشود ، کودکی که دیگر از مرگ نمی ترسد.

301

الان که این عکسو دیدم می بینم چقدر اینجور بوسیدن رو دوست دارم  :دی

300

مثل همه مردم زمین ، دلتنگ که میشوم ...  دلتنگی یعنی اگر بودی اعتراف میکردم آن شبی که تا صبح برایت شعر می خواندم من همبستر چند ماهی حوض ِ هرگز نداشته ی خانه مان بودم. دلتنگی یعنی با تک تک غزلهای عاشقانه خوابیدم تا شاید در انتهایشان به نام تو برسم. دلتنگی یعنی در رویا دیدم یک بعد از ظهر سرد زمستانی دمدمای بوسه آفتاب و افق دستان سردت را میان دستهایم می بوسم و تو دستم را در جیب بارانی ات می گذاری. دلتنگی یعنی آخر نام تمام داشته های من به نام تو ختم میشود ولی آخر نام تو به من. دلتنگی یعنی هر روز از خانه تان آن پنجره روبروی اتاقم را باز می کنی و به من لبخند میزنی. دلتنگی یعنی ...

299

...

 

هرکس از تاریکی نمی ترسید

در چشمهایم قهرمانی بود

 

...

 

و گم شدند آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها

در ازدحام پر هیاهوی خیابانهای بی برگشت .

و دختری که گونه هایش را

با برگهای شمعدانی رنگ میزد ، اه

اکنون زنی تنهاست

اکنون زنی تنهاست

                                            (فروغ فرخزاد)

298

هر وقت میخوام پدرم رو تصور کنم ، همیشه یه موجود احمق میاد توی ذهنم.

297

بعضی اوقات یه چیزایی رو می خونی یه چیزایی رو میشنوی که آرزو می کنی هر لحظه تکرار بشن هر لحظه توی زندگیت جلوی راهت سبز بشن و وادارت کنن چند لحظه فکر کنی چند لحظه به دورو برت خیره بشی و ببینی همه چیز چقدر فرق کرده. تعجب می کنم چرا همه اینجور نوشته ها رو نمی خونن. از نظر من این دوتا نوشته شاهکارن.

 

- مــــــــریم


- بوق بوق بوقــ ــــــــــــــ  (اگه به من بود جمله آخرش رو به عنوان اسمش انتخاب می کردم " من از آغاز خسته ام ... " )

296

آدم گاهی دلش میخواد یه شاعر شخصی داشته باشه و هر وقت خواست بهش بگه من همچین احساسی دارم حالا تو در این مورد برام شعر بگو. اونوقت این شعرها رو بخونه و سرشار از حس ... بشه .

(اصلا نمی دونم جای سه نقطه چی باید بنویسم نمی دونم اسمش چیه ولی میشه اینجوری تفسیرش کرد که یعنی "با خودت بگی دنیا همیناش قشنگه اگه احساس آدما نبود که بقیه چیزا بی معنیه" )

295

در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به حز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟

                                                           (حسین پناهی)

 

- کجا دنبال خودم بگردم ، تو هم منو ندیدی؟

294

  َسر  ِ راش میخوام بشینُوم ...

293

دارم از یه مرحله به یه مرحله دیگه میرم ، از یه اتاق به یه اتاق دیگه. مثل اینکه یه دنیایی توی یه دنیای دیگه باشه. این روزها ذهنم مرتب متلاشی میشه  و دردناک بودن خیلی از چیزارو دیگه حس نمیکنه.

292

امشب از اون شبهایی هستش که بی دلیل همه غصه های عالم روی سرم خراب شده و فقط خودم می تونم درکش کنم.

291

این بار که بوسه بارانت کردم به من بگو من ابری ترم یا ابر آن بارانی که چند روز قبل بارید. من هم از زیبایی لبخندهایت می گویم که شبیه قوس رنگین کمان یک بعد از ظهر ِ  پس از باران ِ بهاریست.

290

داشتم یه سری از عکسهایی که گرفتمو نگاه می کردم تا رسیدم به این عکس . من اسمشو گذاشتم "دالان بهشت" . هر وقت این عکسو می بینم یاد خیلی از چیزای خوب و قشنگ می افتم. همه عکسایی که می گیرم یه جا جمع می کنم و هر چند وقت یکبار میرم سراغشون ، وقتی می بینم روحم کلی تازه میشه و وارد یه دنیای دوست داشتنی میشم. واسه همینه که من خیلی خیلی عکسامو دوست دارم . کلی عکس دارم ، برام عین یه گنجینه می مونه.

گفتم تموم عکسایی که توی این مدت اینجا گذاشتم با چند تا عکس دیگه رو یکجا جمع کنم بذارم توی یه پست . حتما همه عکسا رو یه نگاهی بندازین.

عکس 1

عکس 2

عکس 3

عکس 4

عکس 5

عکس 6

عکس 7

عکس 8

عکس 9

عکس 10

عکس 11

عکس 12

عکس 13

عکس 14