از آرزوهای دست نخورده و رویاهای پوچ ، دلربایی های هوسهای رنگارنگ پسرانه و از همه حرفهایی که از گفتنشان هراس دارم می نویسم. اینجا دفتریست از اسرار تاریخ همین نزدیکیها و خاطرات اشکهایی که هرگز جاری نشدند.
اینجا باقیمانده خرابه های احساسات گمشده ایست که چند وقتی بیش از حسرت حضورشان نمی گذرد .
ادامه...
دروغگویی که کارش رو خوب بلد باشه همه جوره بلده دروغ بگه پسر خوب! چشم و دست و لرزش چانه و اینا برای من و توست که این کاره نیستیم! خونه ی نو مبارک! نو هست واقعا؟
سلام
درسته ، ولی چشمها هم دروغ نمیگن
ولی من معتقدم چشمها هیچ وقت دروغ نمیگن...هیچ وقت.
میشه چشمها رو پنهون کرد ولی دستها رو نه .
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا
طاقت نمیارم جفا کار از فغانم میرود
تصنیف زیبایی است.
اما فکر نکنم حرف زیادی هم برای زدن داشته باشن
دروغگویی که کارش رو خوب بلد باشه همه جوره بلده دروغ بگه پسر خوب!
چشم و دست و لرزش چانه و اینا برای من و توست که این کاره نیستیم!
خونه ی نو مبارک! نو هست واقعا؟
مثل چشمها
منم موافقم! ولی هنوز دست شناس نشدم!