رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

317

دست از چرا و
چاره و
چمچاره
می شویم و زل می زنم به جهل رابطه
بیخودی متاسف نباش
تو آمده بودی که بروی اصلا!
تو چه می دانی چه ترسی ست
ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟
تو چه می دانی
چه ها که نمی کند این ترس؟
بیخودی لبخند نزن .
                                                  "مهدیه لطیفی"

نظرات 1 + ارسال نظر
دختر نارنج و ترنج 3 آذر 1389 ساعت 01:52 ق.ظ

آخ خ خ خ خ خ خ ....
چیز بیشتری نمی تونم بگم علی...
فقط آخ خ خ خ خ خ خ ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد