نگرانی ها و دلمشغولیهای مرا باید با یک لیوان آب و یک حبه قند سر کشید و خورد، ولی نگرانیهای تو را باید نقاشی کرد و به دیوار اتاقم چسباند.
می خواهم فریاد بزنم
زنی بود که از یک فنجان قهوه آغاز شد
در خیابان نگاهم کرد
و فهمیدم که دوستش دارم، شاعر شدم
(حسین نوروزی)
صبح لباسهایش را می پوشید و آماده رفتن که میشد روی موهای دستم دستی می کشید و مرا می بوسید. به این کارش بی محلی میکردم و روی خوش نشان نمی دادم، اما پنهانی همیشه عاشق این کارش بودم و منتظر این لحظه.
زنی که دوست میدارم انتهای تمام رویاهایش عبور از رودی زلال و پاک و رسیدن به سرزمینی از جنس شبنم تازه است ...
یه نیروی چسبندگی بین لبها وجود داره که دانشمندا هنوز کشفش نکردن ولی اگه می خوان کشفش کنن یه راهنمایی می کنم، عین این می مونه که بخوای یه چسب نواری رو از روی پوست دستت بکنی.
میتونی دلتو به دریا بزنی و برنامه خاصی نداشته باشی ، این اکثر اوقات جواب میده. یا اینکه قبلش نشانه روی کنی و یک کدوم رو انتخاب کنی یا بالایی یا پایینی ولی معمولا پایینی اکثر اوقات انتخاب بهتریه. میگن حس چشایی با زبونه و با اون می تونی شیرینی شوری ترشی رو حس کنی ولی خیلی عجیبه اینجا با زبونت چیزی رو نمی چشی ولی شیرین ترین چیزی که تا حالا چشیدی رو حس میکنی. ناخودآگاه چشات بسته میشه و لب هات شیرینی شو به همه بدنت پخش می کنن.
من تا حالا دست یه دختر رو اینقدر از نزدیک ندیده بودم البته توی تاکسی چند دفعه نگاه کردم ولی نمیشد با دقت نگاه کرد. دست همه دخترها اینقدر خوشگله یا فقط دست تو اینجوریه؟