رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

463

" ای غایب از نظر به خدا می سپارمت


                            جانم بسوختی و به دل دوست دارمت "

462

اون آقا یا خانمی که دیشب تا سه ونیم بیدار بودی و داشتی گل پونه های ایرج بسطامی رو گوش میدادی، میخواستم بهت بگم ، من باهاتم.

 


گل پونه ها- ایرج بسطامی

461

صبح لباسهایش را می پوشید و آماده رفتن که میشد روی موهای دستم دستی می کشید و مرا می بوسید. به این کارش بی محلی میکردم و روی خوش نشان نمی دادم، اما پنهانی همیشه عاشق این کارش بودم و منتظر این لحظه.

460

وقتی به پهلوی چپم می خوابم دست راستم روی هوا می مونه. زیر  ِ دستم  از بازو تا نک انگشتام، جای یه چیزی خالیه.

459

وقتی میگم از چیزی خوشم میاد دلیلش اینه که قبلا اون چیزو دوست داشتم ، تموم چیزایی که الان دوست دارم از قبل بوده و گرنه جدیدا اصلا نتونستم به چیز جدیدی علاقه داشته باشم.

صحبت علاقه شد و شبهای قدر هم هست یه چیز تقریبا با ربط بگم، سوره التکویر با صوت عبدالباسط و دعای قنوت عید فطر با صدای آقای مرتضوی رو همیشه دوست داشتم.

 


سوره التکویر- عبدالباسط


قنوت نماز عیدفطر- آقای مرتضوی


458

" تا من دوباره من بشم "   آسمان آبی می ماند؟

 


- امروز  (1) ، (2)



457

می خواستم به شیطان تبریک بگم ولی دیدم باید به خودم بگم،

مبارک باشه علی آقا.

456

دلت که بگیرد نه اشکی برای گریه داری و نه سینه ای برای آرامش، چشمانت را می بندی و به سرزمینهای دور رویاهایت فکر می کنی.

455

دارم به یه زمین فکر میکنم که مثلا حدود بیست سال دیگه بتونم بخرم و توش کشاورزی کنم. یه خونه کوچولو هم وسطش بسازم و همونجا زندگی کنم. فکر کنم این می تونه بهترین هدف مادی برای زندگی باشه که بخوای به دستش بیاری. بیست سال فرصت کافی واسه پول جمع کردن و کشاورزی یاد گرفتن هست ولی همیشه حوادث زندگی خیلی غیرقابل پیش بینی تر از این حرفهاست. به هر حال چه بهش برسم و چه نرسم این زندگیه که من واقعا میخوام و حتما تلاشمو می کنم.

454

این روزا عجیب دلم س.ک .س میخواد طوریکه دیگه تحملش خیلی خیلی سخته.

452

کلا خجالتی و کم رو بود، چهره اش کاملا مضطرب و رنگ پریده به نظر می آمد. زمانی که نامش را صدا زدند آرام از جایش بلند شد و بعد از چند قدمی که برداشت به نشانه احترام سری تکان داد و بدون توجه به آدمهای اطرافش آرام آرام به سمت جایگاه مخصوص رفت. تمام سالن به احترامش بلند شده بودند و پنج دقیقه تمام کف زدند و تشویقش کردند. پشت تریبون رفت تا چند کلمه ای سلام و تشکر کند. بعد از تمام شدن حرفهایش به سمت حاضران در جایگاه برای گرفتن جایزه اش نرفت و طبق عادت همیشه اش آرام قدم برداشت و به سمت صندلی اش در سالن حرکت کرد.

451

زنی که دوست میدارم  انتهای تمام رویاهایش عبور از رودی زلال و پاک و رسیدن به سرزمینی از جنس شبنم تازه است ...

450

توی یه سایت عجیب و غریب وبلاگمو به اسم وی.پی ان رایگان لینک کردن، یعنی کار کدوم احمقی میتونه باشه؟ اینو از ورودیهای وبلاگ فهمیدم.

449

یه سوالی هست که بعضی وقتها باید روزها بهش فکر کنی ولی بعضی موقعها هم بهتره که حتی واسه یه لحظه هم بهش فکر نکنی.

"چی شد که اینجوری شد؟ "

448

- دوست دارم توی همچین خونه ای زندگی کنم (+)


- فرناز رهنما هم قشنگه ها (+)