رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

194

حس شیرین زنده بودن

اینـــجا

 

 

پی نوشت: فقط همین تیکه اولشو که بریدم .

192


عکــس


 

پی نوشت :  بدون شــــــــــرح  

 

  "زندگی شیرین"

191

داشتم می رفتم حموم که صدای زنگ اومد. سریع خودمو انداختم تو حموم و با خودم گفتم یه خرده معطلی می دم ، تا من بیام بیرون اونا دیگه رفتن. هی معطلی دادم ولی مثل اینکه قصد رفتن نداشتن و می خواستن واسه نهار بمونن.

امسال اصلا حوصله مهمون اومدن و مخصوصا مهمونی رفتن رو ندارم. دلم می خواد همین جا تنها باشم یا اینکه با ماشین برم بیرون یه چرخی بزنم .

190

تو فقط برای منی ، فقط برای من به وجود اومدی .

189

حدود دو ساعت دیگه سال تحویل میشه و من نشستم دارم این چند قسمتی که از فصل آخر لاست رو دانلود کردم می بینم و به شدت با ایـــن پســت موافقم . البته باید بگم الان یه حس خیلی خوب دارم و احساس می کنم فرداها برام امیدوار کننده ست و  انگار به آینده های روشن امیدوارم.

بازم امسال خوب بود یعنی در کل سال نسبتا خوبی بود. بهترین اتفاقشم همین قضیه سربازیم بود که خدارو شکر به خیر و خوشی شروع شد ،  اصلا و ابدا به هیچ وجه فکرشو نمی کردم که کارا اینقدر خوب جور بشه. شما که زیاد در جریان نیستین ولی هر طوری هم که فکرشو بکنین فقط و فقط لطف خدا بود و دیگر هیچ. اون لحظه ای که فهمیدم ، از خوشحالی گیج بودم و وقتی به مامان زنگ زدم از پشت تلفن داشت گریه می کرد. از بدیهاشم بگم ، یادمه پارسال عید موقع سال تحویل با یه حال مزخرف و یه اعصاب داغون سال رو تحویل کردم و می تونم بگم بدترین حس رو داشتم . حالا حرف برای گفتن از خوبی ها و بدی ها خیلی زیاده ولی این فعلا تا همین جا. اگه فرصت شد بازم در مورد سال 88 می نویسم . اینجوری که من دارم حساب می کنم به امید خدا قراره سال جدید اتفاقهای خیلی خوبی برای خودم و خانواده ام بیفته ، امیدوارم که همینطور بشه ، و دعا می کنم  واسه همه هم سال خوبی باشه.

187


بکارت دخترانه ات برای خودت ، اما می خواهم بکارت چشمانت و لبهایت را من از تو بگیرم.


186

من هر روز پاک می شوم و از نو نوشته می شوم بی آنکه کسی بخواهد ظرافتهای ادبی را رعایت و غلطهای املائی را اصلاح کند. من هر روز به انتهای اوراق داستانی نیمه تمام می رسم که نویسنده اش آن را مچلاله می کند و هرگز خوانده نمی شود. من هر روز به آسمانی چشم می دوزم که شش ماه آن شب است و شش ماه دیگرش نیمه شب . من هر روز تمام زندگی ام را در چند لحظه خلاصه می کنم بی آنکه طلب بخشش داشته باشم. من هر روز پاک می شوم محو می شوم فراموش می شوم .

185

نفرت انگیز ترین کاری که یه نفر می تونه برام انجام بده اینه که بهم هدیه بده مثلا به عنوان تولد یا هر چیز دیگه . خیلی بدم میاد از کسی هدیه بگیرم.

184


...  شب ها اعصابمو می ریزه بهم ولی روزها بهم آرامش میده و باعث میشه عین یه بچه آروم بخوابم . البته دیگه در هر صورت مجبورم .

179

" خسته‌ام، خسته، ری‌را
وقتی که دور از همگان
بخواهی خواب عزیزت را برای آینه تعبیر کنی؛
معلوم است که سکوت علامت آرامش نیست ... "

176


" صبوری می کنم اما؛ که میداند که با صبرم، چه قدر کم میشود از من؟ "

 


 

پی نوشت: اینایی که توی "  " می ذارم از خودم نیستا .

174

چقدر ساده ،

دوستش می داشتم .

171

چیز که می نویسم ، نه حتی خط خطی که می کنم بیشتر به زنده ها می مانم .

170

من رو به پایانم

و نوشته هایم .

166

زندگی این روزهایم خلاصه می شود در پوچی و تنهایی ، فقط همین .

165

گاهی باید به خودت ثابت کنی مرد هستی ، کاری هست که انجام دهی . نمی دانی چقدر زندگی پوچ می شود ، نمی دانی چه حس بدیست وقتی نتوانی مرد باشی. باید ثابت کنی که می توانی کاری انجام دهی، از دستت بر می آید. نمی دانی ، نمی دانی چقدر زندگی پوچ می شود .  

گاهی دلم می خواهد مرد باشم ، من مرد ِ تو باشم.