رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

120

حالا هر چقدر هم که باران ببارد چه فرقی می کند ، ما که نه سبزی می دانیم و نه تازگی .گل مصنوعی باران می خواهد چه کار.  اه ، دیگر از دست این هوسهای زود گذر هم خسته شده ام . حسهای خوب و بدم قاطی شده ، چقدر حسودیم می شود به کسانیکه عاشقند و عاشقانه می نویسند به همان اندازه هم به کسانی که هر شب با کسی می خوابند حسودیم می شود . گرچه این روزها من هوس هیچکدامشان را ندارم . خودم هم مانده ام این هوسهای زودگذر من اگر جزو اینها نیستند پس چه هستند . به نظرتان میشود عاشق کسی باشی ولی دوستش نداشته باشی؟ ولی من فکر می کنم می شود. دلم هوس می خواهد ، دلم یه موضوع می خواهد موضوعی که فکرم را مشغول کند و به کارهایم معنا و به زندگیم رنگ و بوی هدفمندی بدهد. چه درد بی درمانی دارم ، در آروزی شنا کردن هستم ولی در اتاقم استخری وجود ندارد . من اینجا چه می گویم ، اگر با این همه جمله های بی ربط کسی حال مرا بفهمد من دوستش می دارم .

علی صالحی خدا لعنتت نکند تو با این کلمات چگونه می توانی همچین چیزهایی بنویسی که من اگر 100 صفحه هم بنویسم نمی توانم معنای یک جمله را برسانم . حال من شبیه احوال سرودن این شعر علی صالحی ست .

 

نه من سراغ شعر می روم نه شعر از من ساده سراغی گرفته است

تنها در تو به حیرت می نگرم ری را

هرگز تا بدین پایه عاشق نبوده ام

پس اگر این سکوت تکبیر خانا ترین عشق من است

مرا زمزمه کن ای ساده ای صبور

حالا از از همه اینها گذشته بگو

راستی در آن دور دشت گمشده ها آیا هنوز کودکی با چشم خیس مرا می نگرد ...

119

با تمام وجود سینه ام را روی زمین فشار می دهم ، تو می توانی درک کنی؟


117

می خواهم سگی وحشی داشته باشم ، یک سگ رام نشدنی  با دندانهایی تیز که بارها و بارها دستانم و جای جایِ بدنم را پر از زخمهای حمله های وحشیانه اش کند. هر چقدر حمله هایش به من بیشتر باشدو بدنم را مجروح کند من بیشتر دوستش می دارم. در نگاه او چیزی جز نفرت و قدرت رام نشدنی وجود ندارد ، او به چیزی جز حمله فکر نمی کند . من خیره به او می شوم وآداب قدرت وحشیانه و رسم طغیان می آموزم .

من با بدنی خونی سگ وحشی ام را دوست می دارم .



- نمی خواستم بگم ولی این دو طرف پیشونی سرم از صبح داره درد می کنه

116

امشب عجیب هوس لب هایت را می کنم ، بوسه هایی شیرین با طعم شکلات و توت فرنگی می خواهم .

113

چند سال پیش ، آخرین باری که عمق احساساتم را بازگو کردم تمام اعتماد به نفسم را یکجا از دست دادم.

108

تصور کنید شادیهای من عین تکه هایی از کارت بازی هستند که روی هم چیده می شوندو بالا می رود و فقط و فقط یک تکان کوچک کافیست تا همه آنها فرو بریزد . من بارها و بارها این را تجربه کرده ام . منظورم از شادی اتفاقات شیرین و شاد اطرافمان نیست بلکه روحیه شاد و رهای خودم را می گویم . تصور می کنم به بی حوصلگی و ناراحتی عادت کرده ام و نمی دانم چرا اگر اینجور نباشد تعادلم به هم می خورد . انگار خودم هم به این وضع راضی ترم نمی دانم چرا ، اصلا نمی دانم چرا اتفاقات شیرین برایم هیچ جذابیتی ندارندو من هیچوقت از ته دل خوشحال نمی شوم. اگر همین باشد من تبدیل به مردی افسرده و تنها می شوم و از این مسئله هیچ باکی ندارم حتی ذره ای .

107

داشتم چیزهایی که تو هیچوقت نمی فهمی را می شمردم .  

تو هیچوقت نمی فهمی چه لذتی دارد که هم عاشقت باشم هم اینکه بی نیاز از تو باشم، و به این فکر نباشم که کدام لباست را زودتر از تنت دربیاورم .

تو هیچوقت نمی فهمی که چرا من هر روز در آرزوی این بی نیازی ام .

من کمتر فکر می کنم و تو هیچوقت نمی فهمی که چرا هر وقت به فکر فرو می روم ده سال پیرتر می شوم .

بگذریم ، تو چیزهای زیادی را نمی توانی بفهمی ولی من هم نمی فهمم چرا نمی توانم همانی باشم که همیشه می خواستم  و می خواهم.

106

خوردن کاکائو یکی از بهترین اتفاقهای زندگیه .

100

نیستش

نمی دونم کجاست

چه می کنه

ولی می دونم که ندارمش

هیچوقت نخواستم که تو رو با چشمات به یاد بیارم

نمی خواستم که تو رو توی گم ترین آرزوهام ببینم

نمی خواستم که بی تو به دیوارا بگم

هنوزم دوسِت دارم

آخه توو هول و ولای پریشونی تورو نداشتن

تو گیر و دارِ ای بابا دل تو هیچ ، حال اون خوش

ای بی مروت

دیگه دلی می مونه که جون دل کبوتر بطپه

که با شما از جون زندگیش بگه

بگه که

هنوز زنده ست .

                                "یه دکلمه از نمی دونم کی"

98

همه چیز تقریبا خوبه ، مشکل خاصی هم ندارم فقط اوضاع اونجوری که می خواستم اصلا پیش نمیره. یه جورایی به بن بست  رسیدم ، همین خیلی حالمو گرفته . یه کاری می خواستم بکنم ولی ظاهرا نمیشه نمی دونم شاید اینجوری بهتر باشه .

تصمیم گرفتم امشب یه جشن کوچولو واسه خودم بگیرم گفتم شاید بد نباشه. کلی چیپس و انواع و اقسام کاکائو با چند نوع شکلات کاکائو که دوست دارم ، چند بسته پاستیل خارجیش البته ، با دو تا دلستر ، یه خرده هم شیرینی و پسته جنس خوب با بادام زمینی مزمز. جشن من هیچ مناسبت خاصی نداره و محدود میشه به خوردن این چیزا ولی خب حداقل اسم جشن رو که داره . الان اینجا امشب دلم خیلی چیزا می خواست ولی حیف .

 

96

اگه بگم ، اضافیش تو بدنم داره منو می کشه حاضرم همه شو یکجا بدم بهت یا اینکه همه شو بریزم دور ، حرف خنده داری زدم؟

94

یه مشکل دیگه ، جدیدا بیرون اومدن از حموم هم امید و انگیزه می خواد . منم آروم آروم کارمو انجام می دمو زود یا دیر بیرون اومدن فرقی برام نمی کنه .

93

اما من بی ادبم دوست دارم دست تو دماغم بکنم .

92

کـــــاش تو هم حال مرا داشتی ...

91

چقدر بی حوصله شدم ، کم کم دارم خیلی واسه خودم نگران میشم.  حتی حوصله یک دقیقه از فوتبال امروز استقلال و پرسپولیس رو نداشتم ، عوضش سعی کردم بخوابم . الانم از اینترنت نتیجه رو دیدم .

90

چقدر زود به کسایی که نوشته های عاشقانه می نویسند حسودیم شد ،


چقدر زود .