-
آغاز 25 سالگی
8 شهریور 1388 00:10
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 همیشه تولد یه روز خاص بوده ، یه حس خاص . اگه خیلی فیلسوفانه فکر کنی باید بشینی ببینی چرا به وجود اومدی و تا اینجاش با خودت چیکار کردی ، با دور و برت ... لحظه ها میان و میرن ولی همیشه این فکر توی ذهنت می چرخه که تا سال دیگه همین روز تو کجای ِ کار هستی . کلی حرف دارم...
-
...
7 شهریور 1388 17:13
روزی به خودم اومدم که دیگه خیلی دیر شده بود ... پی نوشت : منظورم در یک مورد خاص هستش .
-
62
6 شهریور 1388 21:45
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 امروز یه قاصدک ترو تمیز اومد طرفم ، یه آرزو کردم بعد فوتش کردم بره. پی نوشت : تا شهر آرزوها زیاد فاصله نیست فقط چند قدم تفکر درست برای تغییر نگرش( که من عمرا اینو داشته باشم)
-
توهم
5 شهریور 1388 16:41
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 " همین روزا ، از سفر می خواد بیاد ، بی خبر دلم ز شوق ، بال و پر می کشه باز ، سوی در آروم نداره می گه نگفتم تنهام نمی ذاره "
-
60
3 شهریور 1388 19:46
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 گاهی اوقات نزدیکای غروب رد شدن از یک کوچه سر بالایی ِ خلوت که شاخه های درختهای سرسبز از دو طرفش اومدن پایین ، با خونه های ساکت و آروم تا مدتها میشه شیرین ترین خاطره زندگیت .
-
همین
1 شهریور 1388 16:30
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 دلم می خواد با کسی که باهاش ازدواج کردم هیچوقت نخوابم دلم می خواد این حرفم تا هر چند سال دیگه ای که قرار شد ازدواج کنم یادم بمونه دلم می خواد تموم نوشته های اینجا رو خط خطی کنم دلم می خواد از یه جای بلند بیفتم زمین ولی نه زخمی بشم نه بمیرم دلم می خواد یه نفر باشه...
-
58
31 مرداد 1388 19:29
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 و پایانی تکراری که تکرار ِ تکراری ِ کاری تکراریست . ای کاش فراموشی زودگذرش برای همیشه در وجودم رسوب می نمود و مدتها مرا در آسمان سیاه و تاریکش غرق می کرد .
-
امیدم را مگیر از من ، خدایا
31 مرداد 1388 18:14
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 حس عجیبی پیدا می کنم وقتی این آهنگ "هایده" رو گوش میدم ، یه حس خیلی خاص . امیدم را مگیر از من خدایا دل تنگ مرا مشکن خدایا من دور از آشیانم سر به آسمانم بی نصیب و خسته ماندم جدا ز یاران از بهای طوفان بال من شکسته از حریم دلم رفته رنگ هوس روز و شب به که...
-
56
30 مرداد 1388 20:20
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 این خانم Hannah Spearritt که توی سریال دوران کهن بازی می کنه وقتی موهاش رنگش روشن بود ( تو مایه های سفید و نقره ای که من نمی دونم اسم رنگش چیه شایدم های لایت بهش بگن یا یه چیز دیگه ) خیلی جذاب بود . کلا با این گریم قیافه ی خیلی جذابی داشت ، من که خیلی آی لاو یو...
-
55
30 مرداد 1388 15:30
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 همیشه غذاهای مامان بزرگ یه چیز دیگه بوده ، هیچ کس دیگه ای نمی تونه عین اون اینقدر خوشمزه و خاص غذا بپزه . فقط یه مشکلی که هست باید در حد خودکشی غذا بخوری یعنی حداقل 3 برابر ظرفیتت ، اگه کمتر بخوری ناراحت میشه .
-
54
30 مرداد 1388 10:19
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اگه عین خون بودو رگ داشت ، حتما رگشو می زدم تا همه اش از بدنم خارج بشه .
-
53
29 مرداد 1388 20:56
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 این مطلــــــــــب رو خیلی وقت پیش واسه متروک شده نوشته بودم . امروز کاملا اتفاقی تو هاردم دیدمش و اصلا یادم نیست که چرا رو وبلاگ نذاشته بودمش . اصلا هیچی یادم نیست مطمئنم که یه دلیلی داشت ولی حالا دلیلش چی بود نمی دونم یا شایدم گذاشتم بعدش پاکش کردم . حالا که به...
-
52
28 مرداد 1388 19:17
گاهی اوقات با خودم فکر می کنم اگه یه روزی وبلاگم نباشه ، پس دیگه باید با کی حرف بزنم .
-
51
27 مرداد 1388 23:13
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 هوا را از من بگیر ولی mp3 پلیرم را نه .
-
50
27 مرداد 1388 14:30
این دختره که امروز اومده بود قسمت ما ، یا واقعا ایدز داشت یا اینکه فقط دنبال آدمی به اسم "شوهر" می گشت .
-
49
26 مرداد 1388 23:53
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 " کی با یه جمله مثله من می تونه آرومت کنه؟ " ، Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 ها؟ بگو کی؟
-
48
26 مرداد 1388 00:20
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 می خواهم زمانی که بزرگ شدم و 25 سالم می شود ، فاحشه بشوم . نه دکتر می شوم و نه مهندس ، من یک فاحشه پولی می شوم . دیگر بیشتر این دلمشغولیها وجود ندارند ، افکارم در ناکجا آباد سرک نمی کشند و معیار سنجش فقط در یک چیز خلاصه می شود . نه دلتنگ می مانم نه حسرت می خورم نه...
-
47
25 مرداد 1388 15:11
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بعد از یه مدت نسبتا طولانی که آپ کنی ، تا ظهر 42تا بازدید داری ولی فقط 6 نفر نظر می ذارن ، به به چقدر جالب . پی نوشت : ذکر خیر این یکی نبود ، داشتم در مورد اون یکی وبلاگ حرف می زدم .
-
46
22 مرداد 1388 20:55
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 الان دقیقا می تونم تصور کنم که اگه قبول بشم چکار می کنم اگه هم قبول نشم چه عکس العملی دارم . دارم خودمو واسه قبول نشدن آماده می کنم . نمی دونم چرا امتحانش اونجوری شد ، نمی دونم چرا همه چی دست به دست هم داد برای بدتر شدن ، اون همه اتفاق . ولی نکته اینجاست اگه قبول...
-
45
21 مرداد 1388 20:22
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 حرف های دلم را که مدتها بود نمی توانستم بیان کنم در اینــــــــــــــجا خواندم ، البته به زبان دخترانه . کافیست بعضی جاهایش را کمی تغییر بدهم .
-
44
21 مرداد 1388 10:37
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 کمتر از یک ماه دیگه به شروع 25 سالگیم مونده. همیشه یه حس آرمانی نسبت به این سن داشتم حتی تصورشو هم نمی کردم اینقدر زود این سالها بگذره . حس غریبی دارم نه خوشحالم نه ناراحت . من کجای کارم ، جلوترم یا عقب تر؟
-
43
19 مرداد 1388 21:05
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 فقط می توانی یک پایت را پشت پای دیگرت پنهان کنی تا دمپایی کهنه ات معلوم نشود ، پس پای دیگرت چه می شود؟ اینجا کفش های زیبا خودنمایی می کند ، کمتر کسی پیدا می شود زیبایی پاهای ظریفت را پشت آن دمپایی های کهنه ببیند .
-
42
18 مرداد 1388 01:26
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 از اینجا تلاطم دریاها و بوی خاک جنگلی تقدیم به تنهاترین افکارت ، حتی در قفس نیز چکاوکهای رها و آزاد اوج می گیرند ، پرواز می کنند و شعر می خوانند . آرزوهایت قشنگ و تک تک لحظاتت سرشار از حس امید و زیبایی . پی نوشت : برای دوستی که این روزها آرزوهای قشنگ می کند .
-
41
17 مرداد 1388 21:49
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 رئیس جان خیلی آدم خوب و فهمیدیه . رئیس بزرگ جان هم همین جوریه ولی رئیس جان خیلی از رئیس بزرگ جان می ترسه . توی این مدت یک ماهی که من اونجام هر وقت رئیس جان می خواد پیش رئیس بزرگ جان بره همیشه چند دفعه چک می کنه تا چیزی رو جا نذاشته باشه مخصوصا اگه جلسه باشه ، حالا...
-
40
17 مرداد 1388 20:07
خیلی دوست داشتم واسه این وبلاگم از وردپــــــــــــــرس استفاده می کردم ولی وقتی وبمو ایجاد کردم دیگه نتونستم واردش بشم . خیلی خیلی خیلی دلم می خواست این لاگم تو وردپرس بود . پی نوشت: می تونین با همین آدرس یه سری بهش بزنین.
-
امام زمان
15 مرداد 1388 23:58
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 به مناسبت میلادتان می خواستم چند خطی بنویسم ولی با خود گفتم همان بهتر که چیزی نگویم ، من کجا و یادِ شما کجا . این مهتاب زیبا که امشب در آسمان است ، اتفاقیست؟ یا اینکه حکمتی دارد؟ حرفهایم با شما بماند .
-
[ بدون عنوان ]
12 مرداد 1388 21:27
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 گاهی اوقات بی احساس ترین مرد هم دلش می خواد یه نفرو داشته باشه تا بهش بگه "دوسِت دارم" ، گاهی اوقات آنتی بوی ترین دختر هم دلش می خواد یه نفرو داشته باشه تا ازش بشنوه "دوسِت دارم" ، چه نیاز مشترکی . این موقع ها می فهمی که هیچی نیستی ، باز هم به...
-
[ بدون عنوان ]
11 مرداد 1388 23:35
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اوج مرد بودن دراینه که بتونی هر نیاز یا خواسته ای که طرف مقابلت داره برآورده کنی یا حداقل احساس کنی تورو یه آدم بی عرضه و بی خاصیت نمی دونه . این ممکن نیست مگه اینکه طرف مقابلت کاملا به تواناییت ایمان داشته باشه و تو رو باور کنه . اینجوری اگه هم عرضه شو نداشته باشی...
-
[ بدون عنوان ]
9 مرداد 1388 23:49
دیشب به اوج رسیدم ولی امشب باز همه چیز فرو ریخت. دلم اتاق چهار گوش تاریک با دیوارهای کاملا سیاه می خواهد با کمی هم موسیقی ، خودم باشم تنها . موسیقی اش شبیه این باشد .
-
[ بدون عنوان ]
9 مرداد 1388 23:07
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 این بیتو معنی کنین : می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست که چرا دل به جگر گوشه مردم دادم حالا اگه بدونین بیت بعدیش اینه ، اونوقت چی معنیش می کنین؟ پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم