نیستش
نمی دونم کجاست
چه می کنه
ولی می دونم که ندارمش
هیچوقت نخواستم که تو رو با چشمات به یاد بیارم
نمی خواستم که تو رو توی گم ترین آرزوهام ببینم
نمی خواستم که بی تو به دیوارا بگم
هنوزم دوسِت دارم
آخه توو هول و ولای پریشونی تورو نداشتن
تو گیر و دارِ ای بابا دل تو هیچ ، حال اون خوش
ای بی مروت
دیگه دلی می مونه که جون دل کبوتر بطپه
که با شما از جون زندگیش بگه
بگه که
هنوز زنده ست .
"یه دکلمه از نمی دونم کی"
الان محسن نامجو داره می خونه:
آه که اینطور...
سررسید, دفتر روز است نه شب
عشق سودای شبانه است که دراز است و قلندر پیدا......
یعنی رفتی که تا الان نیستی؟؟؟
ها؟
ها!!!!!!!!!!!
چرا اینقدر جات خالیه
دکلمه از پرویز پرستویی هست.
رخصت