رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

373

همین الان یه میز بذارم وسط اتاق یه طرفش من باشم و یه طرفشم تو. یه غذای تند که بشه با چنگال خوردش یکی واسه تو ، یکی هم واسه خودم. لامپها رو هم خاموش میکردم یه چراغ کم نور یا چندتا شمع روشن میکردم. آروم آروم غدامونو میخوردیم و حرف می زدیم ، احتمالا کلی هم می خندیدیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد