رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

153

اگر می توانستم حافظه ات را پاک کنم  ، شک نکن که ساعتها در آغوشت های های گریه می کردم .

دلم کسی می خواهد فراموشکار باشد .

نظرات 3 + ارسال نظر
پرستو 30 دی 1388 ساعت 08:12 ق.ظ

خیلی اذیتش کردی؟

سوسن 1 بهمن 1388 ساعت 08:43 ق.ظ http://sousan2010.blogfa.com/


چقدر سخته

کسی رو که دوستش داری نتونی بهش بگی که دوستش داری وچقدر

بده که کسی تورو دوست داشته باشه واینو نتونه بهت بگه.

چقدر سخته

تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید وبجاش یه

زخم همیشگیرو قلبت هدیه داد زول بزنیوبجای اینکه

لبریز کنید و نفرت شی حس کنی که هنوز هم دوسش داری.

چقدر سخته

دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که

یبار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده.

چقدر سخته

تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما

وقتی دیدیش هیچیزی بجز سلام نتونی بگی.

چقدر سخته

وقتی که پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه

اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که هنوز دوسش داری.

چقدر سخته

گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار

بار خودتو بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی

گل من

باغچهء نو مبارک


پاپوش 1 بهمن 1388 ساعت 03:52 ب.ظ http://papush.blogfa.com

فراموشکار باشه یا بعضی لحظه ها رو بعدا هی به سرت نزنه یا به قولی ازشون سوء استفاده نکنه؟ شاید هم دنبال کسی هستی که ظرفیتش بالا باشه!!! به هر حال که من با فراموشکاری موافق نیستم.. اونوقت تکلیف لحظه های قشنگ و عشقولانه چی میشه؟!!!!

اون توصیفاتی که کردی کاملا درسته ، ولی خب لحظه های قشنگ فراموش نشه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد