از آرزوهای دست نخورده و رویاهای پوچ ، دلربایی های هوسهای رنگارنگ پسرانه و از همه حرفهایی که از گفتنشان هراس دارم می نویسم. اینجا دفتریست از اسرار تاریخ همین نزدیکیها و خاطرات اشکهایی که هرگز جاری نشدند.
اینجا باقیمانده خرابه های احساسات گمشده ایست که چند وقتی بیش از حسرت حضورشان نمی گذرد .
ادامه...
دیشب
هوا خیلی سرد بود صفر و زیر صفر بود.واقعا دلم میخواست می رفتم بیرون چند تا گربه
و گنجشک میاوردم توی راه پله ها گرمشون می کردم. حتما باید یه بار اینکارو بکنم.
رهگذر
گاهی هم بر من بگذر
خیلی جالب بود
حتما میام.
واقعی بود بود اون دست نزن