از آرزوهای دست نخورده و رویاهای پوچ ، دلربایی های هوسهای رنگارنگ پسرانه و از همه حرفهایی که از گفتنشان هراس دارم می نویسم. اینجا دفتریست از اسرار تاریخ همین نزدیکیها و خاطرات اشکهایی که هرگز جاری نشدند.
اینجا باقیمانده خرابه های احساسات گمشده ایست که چند وقتی بیش از حسرت حضورشان نمی گذرد .
ادامه...
دارم از یه مرحله به یه مرحله دیگه میرم ، از یه اتاق به یه اتاق دیگه. مثل اینکه
یه دنیایی توی یه دنیای دیگه باشه. این روزها ذهنم مرتب متلاشی میشه و دردناک بودن خیلی از چیزارو دیگه حس نمیکنه.
لابد پشت نگاه شیشه ای تو تصویر من همیشه مبهم است