از آرزوهای دست نخورده و رویاهای پوچ ، دلربایی های هوسهای رنگارنگ پسرانه و از همه حرفهایی که از گفتنشان هراس دارم می نویسم. اینجا دفتریست از اسرار تاریخ همین نزدیکیها و خاطرات اشکهایی که هرگز جاری نشدند.
اینجا باقیمانده خرابه های احساسات گمشده ایست که چند وقتی بیش از حسرت حضورشان نمی گذرد .
ادامه...
یکی از آرزوهای این چند مدتم
این شده که یه جایی که دستشویی فرنگی داره برم دستشویی. یعنی اگه یه جای درست و
درمون گیر بیارم همینجوری الکی میخوام یه ساعت بشینم.
میگم علی جان یعنی من که 40 سالمه دیگه نباید امید و آرزو داشته باشم