از آرزوهای دست نخورده و رویاهای پوچ ، دلربایی های هوسهای رنگارنگ پسرانه و از همه حرفهایی که از گفتنشان هراس دارم می نویسم. اینجا دفتریست از اسرار تاریخ همین نزدیکیها و خاطرات اشکهایی که هرگز جاری نشدند.
اینجا باقیمانده خرابه های احساسات گمشده ایست که چند وقتی بیش از حسرت حضورشان نمی گذرد .
ادامه...
چند روزه وقتی میخوام از
محل کارم برگردم خونه از یه مسیر جدید میام که طولانی تر و سخت تره. یه خاصیتی
داره، پیاده که میام انگار یه کوه غم و غصه رو سرم خراب میشه، نمی دونم چرا دوست
دارم اینو.
مالیخولیا !