رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی

در من صدای تبر می آید

526

حدود 3ماهه که تونستم یه کار مناسب پیدا کنم و مجبورم با یه لباس نسبتا شیک (که خودم همیشه ازش متنفر بودم و احساس میکنم تو خیابون منو احمق نشون میده) برم سر کار و یکی از سخت ترین کارهای دنیا رو انجام بدم. شرایطش طوریه که خیلی بهم سخت می گذره و حتی احساس می کنم از قبلنا که بیکار بودم خیلی تنها تر شدم. ولی تنها چیزی که میدونم اینه که به اندازه تک تک ثانیه هاش باید خدا رو شکر کنم چون غیرممکن، ممکن شد.

نظرات 3 + ارسال نظر
علی 8 اردیبهشت 1391 ساعت 09:55 ب.ظ http://haiatmaqol.blogsky.com

باسلام قدیمامن درجائی کارمیکردم که اکثرادرگل ولای راه میرفتیم بطوری که پسرکوچک من میگفت وقتی بزرگ بشودجلوی خانه رااسفالت میکنددوستی داشتم میگفت "به به چه گِل قشنگی"ومیگفت درمواردی که نمیتوانیدشرایط رابروفق مرادبکنیدکمی بیخیال باشید.
شماهم همین کاررابکنیدگذشت ایام نشان خواهددادکه انسان برسرچه مسائلی بیخودی غصه میخورده است.
http://haiatmaqol.blogsky.com

موافقم.

دخترک موفرفری! 9 اردیبهشت 1391 ساعت 08:03 ب.ظ

احتیاجی هست چیزی بگم؟
فقط میدونم آدم توی هر شرایطی که باشه ناراضیه.اینو کاملا حس کردم.هر شرایطی....

Aphrodite 10 اردیبهشت 1391 ساعت 01:49 ب.ظ

تبریک میگم..ایشاالله همیشه موفق باشی..
خیلی خوشحال شدم..بعد این همه انتظار بالاخره نتیجه داد.
پس قدرشو بدون علی

امیدوارم شما هم همیشه موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد